"ماموریت در ایستگاه" رمانی مستقل با پس زمینهی جنگ است، ماهیت این اثر بر نقش بازی کردن شخصیتها در تمام طول رمان شکل میگیرد. شخصیتهای این رمان، آدمهایی هستند که رفتارشان، رفتارهای شهروندان عادی نیست و همواره درحال پاک کردن رد پاهای خود هستند بر این اساس پیچیدگی جزیی از ذات این رمان است. چنین آدمهایی که همواره درحال تغییر پرسوناژهای خودند، میباید در خود کتاب هم باور پذیر باشند. آن ها در این اثر شخصیتهایی لایه لایه دارند و مرموز بودنشان بسیار ملموس است.
این رمان جزو رمان هایی با رویهی داستان شگفتانگیز است که مخاطب در لحظه به لحظه از آن با حادثهیی غریب شگفتزده میشود.
تصادف در داستان حاصل بروز خطاهای انسانی است. آدمهای رمان انساناند به ویژه جان پاتیس. و طبیعی ست که چنین آدمی براساس خطاهای انسانی اش به نقطه یی برسد که کاری انجام دهد که از دید شما تصادف است. اما به اعتقاد نویسندهی این اثر، گاهی نویسنده ناچار میشود برای حفظ جذابیت وکشش داستانش، منطق مطلق را نادیده بگیرد.
... تریا شلوغ نبود ،یک بار خلوت داشت که گران قیمت ترین چیزش،یک شیشه سبزرنگ بود با برچسب طلایی. روی برچسب، یک کشتی بزرگ نقاشی شده بود. با بادبان های برافراشته .خانم استنلی،همان که همیشه آرنج هایش را روی پیش خان تکیه می دادو چرت می زد، می گفت که این بطری تزیینی ست. هر تازه واردی که نظرش به این بطری جلب می شد و از خانم استنلی درخواست یک گیلاس از آن را می کرد، او انگشت اشاره اش را تکان می داد و با همان ریتم می گفت"آ آ"
تخته افقی بالای بار که دقیقا مماس سقف چیده شده بود، یک روزنه کوچک داشت. جان عینک کائوچویی اش را با انگشت اشاره به بالای بینی اش فشار داد و خیره شد به آن روزنه اما وقتی فهمید چه چیزی را دیده تندی نگاهش را چرخاند به جای دیگر. همه استادان می گفتند:" اینجا کاملا امن و آزاد است. کسی شما را زیر نظر ندارد اما خودتان باید مراقب رفتاراتان باشید."هر دانشجو پیش ازینکه به اینجا بیاید باید...