با داستان هایی از ماریو بارگاس یوسا، خورخه لوییس بورخس، خولیو کورتاسار، خوان کارلوس اونتی، آرتورو آریاس، اوراسیو کوئیروگا، موریلو روبیائو، خوان بوش، ماریو بند تی، آرمونیا سامرس، فرناندو سورنتینو، گریگوریو لوپس فوئنتس و...
... در شب ملایم تپه ، به کندی پایین می آمدند و به مزرعه ی ذرت رسیدند. با حرکتی مارپیچ، از این طرف به آن طرف. حتی برای نفس گرفتن هم پا سست نکردند. بی صدا پیش می رفتند و سنگینی بار را که انگار لحظه به لحظه بیشتر می شد. حس نمی کردند، باری دیگر برسینه، همان که درونشان شعله می کشید و می گداخت. همان که درونشان در سایه های پراکنده ی درخت ها و روی علف های خشک، سنگینی می کرد. هرسه وحشت زده بچه ها را به دوش گرفته بودند. فیلیچیانا خیال می کرد عقلش را از دست داده است...
کنگره :
PN6120/8/الف8ز9 1386
کتابشناسی ملی :
م85-24022