کتاب شیخ عبدالکریم کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی است که شامل خاطراتی از روحانی مبارز، شهید ترور حجتالاسلام عبدالکریم بخردیان است. خاطراتی که از این روحانی شهید نقل شده، بسیار شگفت و تکاندهنده است.
شهید حجتالاسلام عبدالکریم بخردیان متولد بهبهان به دلیل علاقه به تحصیل علم و کسب معارف اسلامی پرداخت و دروس را نزد علما و مجتهدین معروف و مبارزی، چون شیخ محمود شریعت صاحب کتاب ذخیرهالمعاد و سیدعبدالحسین آیتاللهی فرا گرفت. وی در سال ۱۳۴۲ در مسجد حضرت موسی بن جعفر (ع) بهبهان به منبر رفت که پس از سخنانی در رابطه با حضرت امام خمینی (ره) توسط رژیم ستمشاهی دستگیر و به زندان برده شد.
شهید حجتالاسلام شیخعبدالکریم بخردیان در نجف به کلاس درس خارج حضرت امام خمینی و آیتاله خوئی رفت. شهید بخردیان در سال ۱۳۴۷ جهت مبارزه با تلاشی که رژیم برای برقراری بیحجابی در بهبهان خصوصا در مدارس شهر انجام میداد به اتفاق روحانیون شهر جلسات سخنرانی را دائر و اهداف رژیم از این حرکت را افشا مینمایند. از جمله خدمات گسترده شهید حجتالاسلام بخردیان در جریان انقلاب اسلامی تشکیل کمیتههایی برای خدمت به مردم برای کمک به مستضعفین بود . سرانجام پس از یک زندگی سراسر تلاش و مجاهدت در بعد از ظهر روز دوازدهم مردادماه سال ۱۳۶۰ هنگامی که از محراب عبادت بعد از نماز ظهر و عصر از مسجد به خانه مراجعت میکرد، در کوچه منتهی به منزلش بدست مزدوری خودفروخته مظلومانه شهید و روح سبکبالش به سرای جاویدان شتافت.
شاگرد حضرت امام در نجف بود. چشمانش مشکل داشت، اما حضرت رسولالله در نوجوانی شفایش داد. در جوانی با چشمان کمبینا، به تنهایی به کربلا رفت. در میان راه که همهجا تاریک بود و کسی نبود دستش را بگیرد، مردی ناشناس آمد و او را به کربلا رساند. آن شخص، نام شیخعبدالکریم را میدانست و به شیخ گفت: از نام و نشان من چیزی نپرس که باید بینام باشم! مبارزاتش را از سال ۴۰ شروع کرد! در زمانی که کمتر روحانی در بهبهان و خوزستان و حتی کشور، وارد مبارزات شده بود! هستههای فرهنگی و مبارزاتی بهبهان را راهاندازی کرد. ساواک بهبهان که در بیرحمی زبانزد بود، مثل مرگ از او میترسید. با اینکه بسیار کمبینا شده بود، اما خود نارنجک و وسایل جنگی میساخت و به شاگردانش میداد تا علیه رژیم به کار ببرند. طراحِ بسیاری از عملیاتها علیه رژیم بود. با اینکه طلبه بود، اما یک مخترعِ به تمام معنا بود. اختراعاتی داشت که مهندسین هم در آن حیران میماندند.
بارها زندانی شد، اما او همان بود که بود. مبارز و یکدنده. رهبر انقلابیون بهبهان بود. با اینکه از هیچچیز و هیچکس نمیترسید، اما برای سازمان مجاهدینیها بسیار دلسوز بود. خودش را به آب و آتش میزد تا آنها را آگاه کند و به نحوی از زندان آزاد کند. بسیاری از شهدای بهبهان در مکتب او بزرگ شدند و از او خط میگرفتند. سرداران بزرگی در مکتب او رشد کردند…