آدمها مجموعه داستان کوتاهی از احمد غلامی است. در بخشی از داستان «نصرالله گسگ» از این مجموعه داستان کوتاه میخوانیم:
«یکی از فامیلهای دور ما بود. با کسی رفت و آمد چندانی نداشت. ارث و میراثی بهش رسیده بود و پول توی بانک سپرده بود و با بهرهاش زندگی متوسطی را میگذراند. قبلاً توی چند روزنامه کار کرده بود. گزارشها، مصاحبهها و مقالات زیادی از او چاپ شده بود. حتی بعضی وقتها تا پست دبیری و سردبیری هم پیش رفته بود. اما سردبیر موفقی نبود و در این پستها مدت کوتاهی مانده بود. قیافهاش شبیه روزنامهنگارها نبود.
وقتی میخواستم دنبال کار روزنامهنگاری بروم رفتم سراغش. قبل از اینکه او را ببینم تصور میکردم با مردی عینکی با صورتی لاغر و سبیلهای نسبتا بلند روبرو میشوم. اصلاً اینطور نبود. بیشتر شبیه یکی دیگر از فامیلهای ما آقا ماشاءالله بود که سرکارگر نساجی بود. راستی اسم این فامیل روزنامهنگارمان آقانصرالله بود. با اینکه سالیان سال توی روزنامه کار کرده بود اما در عالم مطبوعات خیلیها او را نمیشناختند. خودش معتقد بود بعضی آدمها اسم و فامیلشان در شهرتشان اثر دارد و او به این دلیل شهرت ندارد که فامیلیاش خیلی دشوار است».