کتاب خانه خوانی، با قلم علی طباطبایی به رشته درآمده و در انتشارات اطراف منتشر و در دسترس علاقه مندان به کتاب های داستانی قرار گرفته است.
پیوند روایت و معماری اتفاقی تازه نیست. تمدن های بشری با معماری شهرها، قصرها، برج و باروها و خانه هایشان برای هم عصران و آیندگان پیام فرستاده اند و معماران و شهرسازها همیشه علاوه بر کاربری، به دلالت معنایی بناها هم اندیشیده اند. در طول زمان، معماری به جهت همین پیام رسانی، ابزار و رسانه ی قدرت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شده و بی دلیل نیست که پژوهشگرانی مثل نایجل کوتس، امیال را بخشی از زبان معماری می دانند.
از دل پیوند معماری و روایت، معماری روایی زاده شده که گذشته از تحقق مضمون یا اجرای ایده ای در ساختمان، در پی درک روایت محور و به کارگیری روش روایی برای فهم فضا است؛ فضایی که انسان را با همه ی آرزوها، حسرت ها و تجربه هایش در خود جای می دهد. در این رویکرد، پژوهشگر در جست و جوی قابی است که قصه های ساختمان و ساکنانش را پیش چشم آورد؛ قصه هایی که با کمک آن اجزای بنا مفهومی پیدا می کنند.
کتاب خانه خوانی حاصل تحقیقی است که در اوایل به عنوان (پایان نامه ی نویسنده) به نگارش درآمده ولی به دنباله آن به (مجموعه نوشته هایی) تبدیل گشته که در تجزیه و تحلیل تجارب زندگی شماری از اشخاصی که در آن خانه ها زندگی کرده پرداخته است.
کتاب حاضر با داستان هایی از «ساکنان خانه و از مکان های مختلف خانه» آغاز و در بخش اساسی آن به بررسی های علمی پرداخته و مخاطب را به دوباره زندگی کردن این تجارب بشارت می دهد.
کتاب خانه خانی، طی گفت و گوها و مصاحبه هایی می باشد که نویسنده، آن ها را جمع و به نگرش درآورده است. مصاحبه های که از دل خانه ها و ساکنان بلند مدتشان زاده شده تا به این مفهوم برسد که چرا بیشتر ساکنان آن ها خانه شان را خانه ی خوبی می دانند. منظور از «این خانه ها» خانه های دوسه طبقه ای است که حدود دهه های سی و چهل شمسی در شهر تهران ساخته و امروز بیشتر در محله های مرکز و جنوب شهر پیدایشان می شود.
این خاطره ی پررنگ از کجا می آید؟ آیا فقط نوستالژی حوض و گلدان شمعدانی است که این گذشته ی از دست رفته را به نظر افراد زیبا می کند؟ یا معماری خانه و ویژگی های ساختمانی آن هم در این تجربه نقش دارد؟ آیا این خاطره، فارغ از شکل ساختمان خانه، در هر جایی پدید می آید و صرفاً به ماجراهای شخصی زندگی ساکنان و زمانه ی آن ها مربوط است یا در و دیوار و سقف و پله ای که معمار طراحی کرده و ساخته هم در ایجاد این خاطره ی زنده سهیم اند؟ اصلاً آنچه از خانه در یاد می ماند چیست؟ فقط مجموعه ای از شکل ها و تصاویر است یا می شود نسبت عمیق تری هم بین خاطرات و جای اتفاق افتادن آن ها یافت؟
از کنار هم گذاشتن خاطرات مربوط به نسبت زندگی و مکان یا تأثیر و تأثر آن ها بر یکدیگر، مجموعه روایت هایی از تجربه ی زیسته ساکنان به دست آمده و این گونه در این مسیر از قابلیت های روایت برای دو هدف استفاده شده: یکی برای فهم رابطه ی زندگی و خانه با شنیدن روایت های زندگی ساکنان و دیگری برای بازنمایی و بیان مجدد مجموعه ای از آن ها در کنار یکدیگر. هر متن دو روایت کوتاه دارد. اولی که در ابتدای هر بخش آمده بازنویسی شده و غالباً با تغییر نقطه ی دید راوی مصاحبه است و دیگری نقل مستقیم بخشی از گفت و گو است. در بخش آخر هم بعضی تصاویر و خاطرات مختلف از فضاهای خانه را در روایتی بلندتر نقل تا در نهایت تصویری یکپارچه برای خواننده شکل بگیرد. در پیوست، مبانی نظری و روش شناختی این تحقیق را به اختصار توضیح داده که شاید برای علاقه مندان به رویکرد پدیدار شناختی معماری مفید باشد و روشن کند که این کتاب نه مطالعه ای تاریخی بر زمینه و زمانه ی معماری خانه در برهه ی گذار است و نه نقدی زیباشناختی بر خانه ها، بلکه صرفاً تلاشی است برای فهم عمیق تر تأثیر فضای خانه بر کیفیت تجربه ی زیسته ی تعدادی از ساکنانش.
ایوان حضوری مداوم در تاریخ معماری ایران دارد و همواره در تحول بناها نقشی درخور داشته است. به نظر می رسد وجود این عنصر سه طرف بسته و جهت دار یکی از خواست های فضایی مهم مردم این سرزمین بوده است. پنجره و ایوان دو شکل متفاوت اتصال خانه به دنیای بیرون اند. پنجره مرزی باریک است که ساکن خانه را داخل نگه می دارد و بیرون را فقط پیش چشمش می آورد اما ایوان تجربه ای دیگر می سازد. ایوان بیرون و درون را یک جا و همزمان دارد. این مکان ساکن خانه را به مواجهه ی مستقیم با بیرون می برد. ایوان هم داخل است و هم خارج؛ گوشه ای برای تکیه دادن به خانه است.
کارلوس کاستاندا، انسان شناس آمریکایی، ماجرایی را از اولین مرحله ی یادگیری عرفان سرخ پوستی در ایوان خانه ی شمنی پیر به اسم دون خوان تعریف می کند. شبی دون خوان پیش کاستاندا می آید و می گوید تا صبح فرصت دارد مثل خودش که همیشه جایی مشخص می نشیند، او هم جایش را در ایوان خانه بیابد. می گوید منظورش از «جا» محلی است که فرد می تواند به صورت طبیعی، قوی و خوشحال باشد. خودش این جای خاص را می شناسد و کاستاندا برای این کار باید همه جای ایوان را لمس کند و اگر تا صبح نتواند این کار را انجام دهد، دون خوان نمی تواند او را به شاگردی بپذیرد. کاستاندا سردرگم می شود. ساعت ها گوشه و کنار ایوان می نشیند، قدم می زند و سعی می کند راهی برای پیدا کردن جایش بیابد. اول این خواسته ی دون خوان را چون معمایی می بیند که باید پاسخی روشن و دقیق برایش پیدا کند. مدتی که می گذرد و راهی پیدا نمی کند، یاد حرف دون خوان می افتد که گفته بود باید همه جا را لمس کنی. کف ایوان دراز می کشد و به همه جا دست می کشد و بعد، مثل حیوانی آن جا می غلتد، به امید این که این لمس کردن گوشه ای را برایش متفاوت کند. نگرانی از شکست و بیهودگی تمام سفرش، گرسنگی و البته صدای حیوان های درنده که از دور می آید وحشتی به دلش می اندازد.. .
نسخه چاپی کتاب خانه خوانی را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب خریداری کنید و پس از دریافت کتاب از محتوای ارزشمند آن بهره وافی و کافی ببرید.
مشخصات کتاب خانه خوانی در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | اطراف |
نویسنده: | علی طباطبایی |
تعداد صفحه: | 138 |
موضوع: | داستان ایرانی، داستان کوتاه |
قالب: | چاپی |