... هیچکدام از دخترهای همسنوسال تو از بالای پل به داخل رودخانه شیرجه نمیزدند، فقط گاهگاهی پسرهای گنده. اما حالا، چند سال بعد، در عالم دیگری، با خواب وحشتناکی از جا میپری...
... وقتی برای ماه عسل به فرانسه می رفتیم، بت سه ماهه حامله بود. قرار گذاشتیم که سفر مان را به خاطر بچه خراب نکنیم، و این که فراموش نکنیم که جاهای دیدنی زیادی در این دنیا چشم انتظار ما است. در نرماندی، قدم زنان رفتیم طرف ساحل تا ناهار بخوریم. زنی جلو چشم ما از طبقه ی چهارم ساختمانی خودش را پرت کرد پایین و توی پیاده روی خیابان افتاد. وحشتناک بود.
انتظار دیدن چنین صحنه ای را در روزی به این قشنگی نداشتیم. مردم دویدند طرفش، پزشک صدا زدند، دنبال پلیس رفتند. اما بی فایده بود. بت به طرزی بی سابقه خودش را به طرفم انداخت. فهمیدم یاد خواهر کوچولویش افتاد که خودکشی کرده بود. همدیگر را محکم گرفتیم و قدم زنان کنار ساحل راه ...
کنگره :
PZ1 /ھ24ی8 1389