کتاب به شرط آفتاب، دهمین کتاب از مجموعۀ 14جلدی «چهارده خورشید، یک آفتاب»است که به زندگی امام رضا(ع) میپردازد، این کتاب توسط لیلا شمس به نگارش درآمده است. کمتر کسی از جزییات زندگی پرفرازونشیب ایشان و فضائل معرفتی و اخلاقیشان خبر دارد.
در کتاب به شرط آفتاب سعی شده است با زبانی مناسب و روان و در قالب داستانی، بخشی از زندگی پر از خیر و برکت امام هشتم روایت شود.
پیرمرد سرش را انداخته بود پایین. خجالت میکشید و معذرت خواهی میکرد. امام با لبخند دلداریش میدادند. رفته بود حمام, امام را نشناخته بود. کمک خواسته بود, امام هم پشتش را حسابی لیف کشیده بودند.
مثل ماجرای غدیر.
شصت نفر بودیم، کنار قبر پیامبر(ص). امام کاظم(ع) دست در دست پسرشان علی(ع) آمدند.
گفت: «" مرا میشناسید؟»"
گفتیم: «" شما امام ما هستید.»"
گفتند: «" اسم و نسبم را بگویید.»"
گفتیم: «" شما موسیبنجعفربنمحمد هستیید؛ پسر پیامبر.»"
گفتند:" «همراهم را میشناسید؟»"
گفتیم: «" پسرتان. علیبنموسیبنجعفر.»"
گفتند: «" شاهد باشید علی وکیل من است در دوران زندگیام و وصی من است بعد از مرگم.»"
انگار غدیر باشد.