خانه محقر مریم را داریم که پدرش حبیب و مادرش راضیه خانم و مریم همگی سرسفره هستند در حال اتمام غذا خوردن .
مادر در حال جمع کردن سفره، پدر کناری کشیده، مریم، مادر را کمک می کند. هردو به آشپزخانه می روند. مادر چایی به دست وارد اتاق می شود. پدر در حال نگاه کردن تلویزیون است. مادر در کنار پدر می نشیند. مریم در کناری می نشیند. با اسباب بازیهایش در حال بازی است. پدر چایی را بر می دارد .
پدر: دخترم مشقاتو نوشتی؟
مریم: بله پدر، نوشتم .
پدر: آفرین دختر خوب ...