بعد از پیام همیشگی مادر و الهام، برای چندمین بار، آن صدا هم ضبط شده بود...:« آقای امیر علی هر چه زودتر با شماره ... تماس بگیرید.» حالا دیگر درگیری فکری او بیشتر شده بود. باید می دید چه کسی غیر از خانواده اش با او کار دارد؟ باید مسئله جدی باشد که مرتب با او تماس می گیرند. تصمیم گرفت یک بار تماس بگیرد، و برای همیشه خود را از شر این دغدغه فکری خلاص کند... گوشی را برداشت، شماره را گرفت ...
-می توانم بپرسم آنجا کجاست؟
- دهکده جهانی.
- ببخشید؟
- عرض کردم دهکده جهانی.
- اگر می خواهید مسخره بازی کنید، قطع کنم.
- نه آقا، ما اینجا وقت مسخره بازی نداریم ... (از داستان امیر علی و دهکده جانی).
نویسنده در این مجموعه غیر از این داستان هفت داستان خواندنی دیگر هم دارد.
کنگره :
PIR8022 /ق535الف8 1392