کتاب مردی با چفیه سفید به قلم اصغر فکور جلد هفتم از مجموعه «قصه فرماندهان»، روایتی است داستانی از سرگذشت زندگی شهید عباس کریمی در دوران جنگ تحمیلی که به شیوهای ساده و روان نوشته شده است. شهید عباس کریمی در سال 1336 دیده به جهان گشود. او از همان ابتدا با دیگر همسالان خود تفاوت داشت. عباس به راحتی از موضوعات مختلف عبور نمیکرد.
شنیدن کلمهی «چرا» از او در خیلی از اوقات بسیار معمول بود و برای دستیابی به پاسخ «چرا» اصلا خسته نمیشد. شروع سربازی شهید کریمی با زمزمههای انقلاب همراه بود. اما او در بهار سال 1358 به دلیل احساس وظیفه مستقیما به ارگان نوپای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در سال 1359 جزء نخستین کسانی بود که برای مبارزه با ضد انقلاب به کردستان رفت.
به سر دو راهی که رسیدیم راننده ترمز کرد و گفت: «آقایون، به سلامت؛ قدم رو تا پادگان» باقر از پشت وانت تویوتا جست زد پایین؛ و دست من و مرتضی را هم کشید. بعد از یک هفته مرخصی و بوهای جور به جور توی شهر، حالا دوباره بوی منطقة جنگی حالی به حالیم می کرد. مرتضی نگاهی به ساعتش انداخت و گفت: « باز هم تنگ غروب رسیدیم». باقر پشت بند حرف او را گرفت و بی حال ادامه داد...