مهاجر سرزمین آفتاب یا کتاب مادر شهید ژاپنی روایتگر خاطرات "کونیکو یامامورا" (سبا بایی)، یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران است. کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» با 248 صفحه، خاطرات این بانوی مشرق زمینی را در ده بخش روایت میکند. قسمت آخر کتاب هم شامل عکسها و اسنادی است که معمولا جزو بخشهای جذاب اینگونه کتابهاست و ناگفتههای زیادی در دل دارد.
متن تقریظ رهبری بر کتاب مهاجر سرزمین آفتاب در سیزدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت که در روز چهارشنبه نهم شهریور ماه ۱۴۰۱ برگزار شد، به شرح زیر است:
نویسندگان کتاب مهاجر سرزمین آفتاب، حمید حسام و مسعود امیر خانی هستند. گام اصلی در مصاحبه را مسعود امیر خانی در قالب 52 ساعت مصاحبه با راوی، خانواده، اهالی محل و مسجد برداشته و مرحله تدوین و نگارش هم سهم قلم حمید حسام شده است. نویسنده در مقدمه کتاب درباره همکاری دو نفره برای نگارش این کتاب می گوید: «هردو کوشیدیم این متن درعین التزام به لحن آرام و کلام ساده راوی، از مختصات یک اثر ملی برای ترجمه به زبان انگلیسی و ژاپنی برخوردار باشد.»
فرزند شهید این مادر ژاپنی، جوان 19 ساله ای بود که هم در دوران قبل از پیروزی انقلاب و هم در زمان جنگ تحمیلی با وجود سن کم فعالیت های زیادی داشت. در زمان شروع جنگ تحمیلی او راهی جبهه ها شد تا از اسلام و ایران دفاع کند که در همین حین، در عملیات والفجر یک، در منطقه فکه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
در فروشگاه اینترنتی فراکتاب امکان دانلود کتاب صوتی مهاجر سرزمین آفتاب با خوانش خانم فاطمه محمدی فراهم شده است. قیمت رسمی این اثر در نسخه صوتی 25.000 تومان است که شما می توانید این اثر را در فروش ویژه فراکتاب و با تخفیف به مبلغ 17.500 تومان خریداری کنید. دانلود رایگان کتاب صوتی مهاجر سرزمین آفتاب امکان پذیر نیست. جهت آشنایی با کتاب الکترونیک و صوتی، امکان مطالعه و شنیدن رایگان کتاب به مدت چند دقیقه در نرم افزار فراکتاب فراهم شده است.
همچنین فراکتاب برای راحتی شما عزیزان، امکان خرید کتاب چاپی مهاجر سرزمین آفتاب را نیز فراهم کرده است. قیمت رسمی این اثر 75.000 تومان است که شما می توانید این اثر را در فروش ویژه فراکتاب و با تخفیف به مبلغ 63.750 تومان خریداری کنید.
آغاز سال نو (1939 میلادی برابر با 1317 خورشیدی) وقتی هنوز هوا آنقدر سرد بود که با کُرسی خانههای چوپی ژاپنی را گرم نگه میداشتند، در شهری کوچک و ثروتمندنشین، نزدیک هیروشیما در جنوب ژاپن، دختری به دنیا آمد که نامش را کونیکو یعنی «دختر وطن» گذاشتند. سالها بعد، دست تقدیر الهی از این دخترِ وطن ژاپنی، مادرِ وطنِ (مادر شهید) ایرانی ساخت. کونیکو یامامورا (سبا بابایی) در هفت سالگی اولین حادثه تلخ جهانی و زندگیاش را لمس میکند؛ بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی! اتفاقی که تا پایان عمر جهت بسیاری از فعالیتهایش را رقم میزند و داغی که همیشه در دلش تازه میماند. زندگیاش با همان نظم و آداب زندگیهای معمول ژاپنی میگذرد. مثل تمام دختران ژاپنی اصیلِ آن زمان غیر از آشپزی، خیاطی، گلآرایی، مراسم چای سبز، پوشیدن کیمونو و... را میآموزد. پس از گرفتن دیپلم، در رشته زبان انگلیسی مشغول به تحصیل میشود. در اولین روز ورود به یک آموزشگاه زبان برای جستجوی کار، چیزی در قلبش حس میکند که تا قبل از آن تجربه نکرده است.
روایت کتاب با چنین سطرهایی آغاز میشود: «نامم را دوست داشتم و خانوادهام را و وطنم را و حتی آن شناسنامه ژاپنیام را که روزی روی صفحه آخرش علامت ضربدر خورد؛ علامتی که نشانه مرگ است یا ترک وطن... و امروز که از مرز هشتادسالگی گذشتهام آن برگههای باطل شده را... میبینم و نگاهم روی آن ضربدر متوقف میشود. دلم برای پدر، مادر، برادر و خواهرانم میگیرد.به باغ خاطرهها میروم و به جشن شکوفههای گیلاس که هر سال چشمانتظار آمدنش بودیم تا بهار برسد و ما زیر مخمل سفید آن شکوفهها شادمانه در فضای کودکانهمان بازی کنیم و خوشی ایام را یکنفس سر بکشیم.» تا آن زمان احساسی اینگونه به یک پسر نداشتم آن هم فقط با یک نگاه. آنقدر فکر و ذهنم مشغول این دیدار شد که نفهمیدم قطار به ایستگاه پایانی رسیده و متصدی قطار میگوید: «خانم، پیاده شو!» جوانی ایرانی زندگی ساده و آرامَش را پرهیاهو میکند. ده ماه بعد از تولد اولین فرزندش، سال 1339، قدم به خاک گرم جنوب ایران میگذارد.
کتاب مهاجر سرزمین آفتاب pdf رایگان در دسترس نیست. نویسنده و ناشر اجازه دانلود رایگان کتاب مهاجر سرزمین آفتاب را ندادهاند. جهت آشنایی با کتاب الکترونیک و صوتی، امکان مطالعه و شنیدن رایگان کتاب به مدت چند دقیقه در نرم افزار فراکتاب فراهم شده است.
برای این کتاب توسط مرکز رسانهای شیرازه مسابقه ای برگزار شد. برای شرکت در این مسابقه باید پاسخ سوالات کتاب مهاجر سرزمین آفتاب را همراه با کد شرکت در مسابقه پیامک میکردید. این مسابقه به اتمام رسیده است.
او آغاز این هجرت را اینگونه بیان میکند: آقا گفت: ...قول می دهم این سفر برایت شیرینتر از ماه عسل بشود. فقط حوصله و صبر داشته باش سبا. با اینکه از مدتها پیش اسم سبا را برایم انتخاب کرده بود، برای اولین بار آنجا، توی کشتی، وقتی که از سرزمین مادریام دور شده بودم، سبا صدایم کرد. شاید فهمیده بود درونم غوغاست. باید با حقیقت زندگی کنار میآمدم و به راهی که انتخاب کرده بودم ایمان میآوردم. باید میپذیرفتم دیگر کونیکو یامامورا با مذهب شینتو نیستم. سبا باباییام، همسر اسدالله بابایی، تاجر ایرانی که عاشق او شدم و این عشق مرا با دین اسلام آشنا کرد.
خانم بابایی برای همیشه ساکن تهران میشود. او همراه ایران میشود، در یکی از مهمترین تحولات تاریخیاش، زمان تشکیل حکومت اسلامی و بعد از آن جنگ تحمیلیِ تمام دنیا با ایران. مثل زنان انقلابی ایران، با رژیم طاغوت مبارزه میکند. بعد از آمدن امام و استقرار حکومت اسلامی دلش قرار میگیرد. با شروع جنگ، تا می تواند نمیگذارد این قراری که بعد از سالها و با خون دل به دست آمده، از کف برود. خودش در پشت جبهه مشغول میشود و مردان خانه در خط مقدم.
بعد از شهادت پسرش و اتمام جنگ، خانم کونیکو یامامورا مادر شهید بابایی مترجم یک انجمن مردمنهاد ژاپنی میشود و تصمیم میگیرد جانبازان شیمیایی جنگ تحمیلی را به ژاپنیها معرفی کند. از این رهگذر با نویسنده کتاب، آقای حمید حسام آشنا میشود. خانم بابایی پس از شهادت پسرش از چندین نفر پیشنهاد میشنود که داستان زندگیاش را بنویسند، اما نمیپذیرد.
بعد از آشنایی چندین ساله با آقای حسام به پیشنهاد نویسنده می اندیشد و بلافاصله قبول میکند: « ...فکر کردم که آغاز زندگیام تا کنون منحصر به فرد است و مثل و مانند نداشته باشد و به ایشان اعتماد کردم. قبلا فکرش را نمیکردم که زندگی من روزی به صورت کتاب میشود. این کتاب زندگی واقعی من است.» دیدن این جملات که در آغاز کتاب و به دستخط خود خانم بابایی آمده است، خالی از لطف نیست.
در فراکتاب کتاب مهاجر سرزمین آفتاب صوتی منتشر شده است و شما میتوانید آن را پس از خرید در نرم افزار فراکتاب بشنوید.
بهار ۱۳۶۲ از راه رسید. همه اعضای خانواده دور سفره هفتسین جمع شدیم و با هم دعای تحویل سال را خواندیم و پای پیام نوروزی امام خمینی نشستیم. آقا به رسم هر سال، قرآن خواند و به همه بچهها عیدی داد. آن روز همه نگاهها به محمد بود که قصد داشت دوباره به جبهه برود. ایام نوروز بود. محمد گفت: «مامان یادت میآید مدرسه که میرفتم یک روز سرم را اصلاح کردی؟!» با لبخند و هیجان گفتم: «بله، خوب یادم هست. حتی یادم هست که وقتی موهایت کوتاه شد خودت را توی آیینه دیدی و گفتی اینکه خیلی بد شده!» لبخند شیرینی زد و گفت: «اینقدر بد شده بود که وقتی رفتم مدرسه گفتند از نمره انضباطت کم میکنیم و من مجبور شدم دوباره بروم سلمانی و چقدر آرایشگر غر زد که چرا از اول نیامدی پیش من؟!» پرسیدم: «حالا چه شده که یاد سلمانی کردی؟» گفت: «میخواهم دوباره سرم را اصلاح کنی.» با خندهای که رنگ مهر مادری داشت گفتم: «باز هم خراب میشود ها!» معطل نکرد.
رفت شانه و قیچی را آورد و داد دستم. بغضی راه نفسم را بسته بود. هم نوازشش میکردم هم موهایش را با قیچی کوتاه میکردم. تمام که شد گفت: «برای سلامتی تنها مادر شهید ژاپنی صلوات» و خودش بلند صلوات فرستاد. از روی صندلی بلند شد و تمام قد مقابلم ایستاد. یکآن احساس کردم قد و بالای او بلندتر از قبل و قیافهاش هم زیباتر از قبل شده است. دلم گواهی داد که این پسر را دیگر نمیبینم... .
مشخصات کتاب مهاجر سرزمین آفتاب را در جدول ذیل ببینید.
مشخصات | |
ناشر: | سوره مهر |
نویسنده: | حمید حسام و مسعود امیرخانی |
زبان: | فارسی |
تعداد صفحه: | 248 |
موضوع: | خاطرات کونیکو یامامورا یگانه مادر شهید ژاپنی در ایران |
نظر دیگران //= $contentName ?>
داستان اهمیت انتخاب های لحظه به لحظهی ما در زندگی هامون رو نشون میداد. خانم بابایی میتونست مثل همه دوستان ژاپ...
دوسش داشتم، مخصوصا خاطراتش از جنگ جهانی دوم...
محتوای دلنشین وخواندنی تجربه مادرانه از نگاهی متفاوت...
بسیار عالی...
خیلی خوب نویسنده عمل کرده بود و روان و کامل نوشته شده بود. متاسفانه در برخی از قسمتهای صوتی ،گوینده یک متن رو ...
شوهر خانم یامامورا جناب آقای "اسدالله بابایی" یه الگوی درخشان برای هر زن و مرد ایرانی. شخصیتی که خانمشون با جز...
عالی و بی نظیر حتما بخونید...
عالی هست...
من کتاب رو خواندم.کتاب بسیار خوبی هست.و و اطاعت پذیری این خانوم و دختر خانومشان بسیار بسیار از نظر من تامل بر...
ممنون از زحمات شما. کتاب صوتی بسیار شنیدنی بود مسابقهاش تمام شد؟...