این داستان مربوط به سربازی به نام «صفرعلی» است درسال های پس از جنگ در دشت شلمچه و ندایی که صفرعلی از نیزاری در آن دشت می شنود. « ندای العطش». به مرور مشخص می شود که یک سری جنازه مربوط به شهدای زمان جنگ در این نیزار است .
شخصیت محوری داستان همین «صفرعلی» است که دل پاکی دارد و به همین دلیل خیلی از چیزها را می بیند.
زاویه دید در داستان هم جمع سربازانی است که در مقر شلمچه هستند و داستان را روایت می کنند.
شابک دیجیتال :
978-600-03-1878-9
نظر دیگران //= $contentName ?>
عالی...