کتاب "باربی های مهاجر و ۲۹ داستانک دیگر" نوشته سید احمد آذر بخش و منتشر شده توسط نشر ماهواره، مجموعهای از داستانهای کوتاه و جذاب است که به موضوعات مختلف میپردازد و برای خوانندگان در گروههای سنی مختلف، بهویژه کودکان و نوجوانان، مناسب است.
احمد آذربخش ۳۱ ساله اهل شیراز میباشد او مینیمالیست است و شعر کوتاه، داستانک و فیلمنامه کوتاه مینویسد، در مجموعه حاضر او برای عدم یکنواختی و تنوع سلیقه مخاطب داستانهایش را در ژانرهای مختلفی (تراژدی، عاشقانه، فلسفی و..) نگاشته است .. داستانهای چندسطری او با یک کشف و ضربه پایانی به اتمام میرسند و مخاطب را به تأمل وا میدارند. احمد آذربخش بخاطر طبع شاعرانهای که دارد بیشتر داستانهایش شاعرانهاند.
محتوای کتاب:
این کتاب شامل ۳۰ داستانک کوتاه است که هر یک به موضوعات مختلفی از زندگی روزمره، اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی میپردازند. نویسنده با استفاده از زبانی ساده و دلنشین، داستانهایی را ارائه میدهد که کودکان و نوجوانان بتوانند به راحتی با آنها ارتباط برقرار کنند و از مفاهیم مطرح شده در داستانها بهرهمند شوند.
نکات جالب:
- تنوع موضوعات: یکی از جذابیتهای این کتاب، تنوع موضوعات آن است که شامل داستانهای اخلاقی، اجتماعی، ماجراجویی و حتی خیالی است.
- زبان ساده و روان: نویسنده با استفاده از زبانی ساده و روان، داستانها را به گونهای روایت میکند که مخاطبان جوان به راحتی بتوانند آنها را درک کنند و از خواندنشان لذت ببرند.
- پیامهای آموزنده: هر داستانک دارای پیامهای آموزندهای است که به کودکان کمک میکند تا مفاهیم اخلاقی و اجتماعی را به طور غیرمستقیم یاد بگیرند.
- تصاویر جذاب: اگرچه کتاب شامل تصاویر نیست، اما نویسنده توانسته است با استفاده از توصیفات دقیق و خیالی، تصاویر ذهنی جذابی را در ذهن خوانندگان ایجاد کند.
چرا این کتاب را بخوانید:
این کتاب برای کودکان و نوجوانانی که به دنبال داستانهای کوتاه و آموزنده هستند، یک انتخاب عالی است. با خواندن این کتاب، آنها میتوانند به دنیایی از ماجراها و داستانهای گوناگون سفر کنند و از هر داستانک پیامی ارزشمند و آموزنده را دریافت کنند.
"باربی های مهاجر و ۲۹ داستانک دیگر" به کودکان کمک میکند تا با مسائل مختلف زندگی آشنا شوند و از طریق داستانها، مهارتهای اجتماعی و اخلاقی خود را تقویت کنند. این کتاب همچنین میتواند والدین و معلمان را در آموزش مفاهیم مهم زندگی به کودکان یاری کند.
سنگریزه ها از بالای کوه به پایین افتادند و صدای مهیبی از عمق زمین بلند شد.... جوان با ترس خود را کناری کشید و گفت: چه اتفاقی داره میفته؟کوهنورد پیر با خونسردی جواب داد: چیزی نیست جوون من همیشه میام اینجا... صدای کوهه کاری به تو نداره خوب نگاه کن چه میبینی؟ خب معلومه یه کوه پر از صخره و سنگ ریزه. و اینکه جونم در خطره... کوهنورد پیر لبخند زد و دست جوان را گرفت و گفت نترس جوون اون خیلی تنهاست الانم داره بغض ریزه های خودش را بغل میکنه و یکی یکی روی هم میچینه هر بار هم حوصله اش سر میره