کتاب فلسفۀ نقادی کانت نوشتۀ کریم مجتهدی است که توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده است. این اثر در باب آرای ایمانوئل کانت است. کتاب فلسفۀ نقادی کانت شما را با بخشی از آرای کانت آشنا میکند. شاید اساس فلسفۀ مدرن را میتوان به طور بیشتر به فلسفۀ کانت و عقل نقاد وی نسبت داد. نظریات این فیلسوف بزرگ با گذشت دو قرن، همچنان موضوع تفسیر و چالشبرانگیزی محسوب میشوند.
یکی از تفسیرگران اهمیتدهندۀ اندیشههای کانت، "ژیل دلوز" است. وی در کتابی به نام فلسفۀ نقادی کانت، تفسیری از آراء کانت ارائه داده است.
دلوز به این نتیجه میرسد که قوا در ابتدا به عنوان اجزای کلی مانند شناخت، انگیزه و احساس تعریف میشوند و در ادامه به عنوان منابع شناختی مانند تخیل، فاهمه و عقل شناخته میشوند. اگرچه هر قوه به تعبیر اولیۀ خود تعریف میشود، اما به عنوان منبعی که قوانین تشریع میکند و وظیفهی خود را به قوای دیگر تعمیم میدهد، در طرح قوانین شرکت میکند.
به عبارت دیگر، فاهمه در قوۀ شناختی قوانین تشریع میکند و عقل در قوۀ انگیزش. از جهت دیگر، در نقد تخیل، تخیل به تنهایی عملکرد قانونگذاری ندارد، اما این امکان را فراهم میکند که تمام قوا با هم هماهنگی واحدی داشته باشند. به همین دلیل، دلوز در نهایت این نتیجه را میگیرد که دو نقد اول رابطۀ خاصی را بین قوا نشان میدهند که یکی از آنها تعیین شده است؛ و در نهایت، نقد آخر تمام قوا را به یک هماهنگی آزاد و بیقید و شرط متصل میکند تا پردۀ رازهای هر نوع رابطۀ مشخصی را بردارد. نظریۀ قوا در اندیشۀ کانت به این مفهوم است که قوا در طرحبندی کلی به معنای بیشتر از تناوب انسانی معین، متصل نمیشوند.
اگر کانت را با یک فیلسوف پیرو اصلت تجربه همچون هیوم مقایسه کنیم، خواهیم دید که هیوم ذهن را واقعا منشأ اثر نمیداند و کلاً تصورات ذهنی را محصول دادههای خارجی حسی قلمداد میکند و روابطی را که میان این تصورات برقرار میشود، ناشی از نوعی تداعی صور نفسانی میبیند که در اثر تکرار مجاورت آنها با یکدیگر در جهان محسوس، در ذهن انعکاس پیدا کرده است.
در واقع مسئلۀ عینیت برای هیوم مطرح نیست، زیرا به نظر او فقط واقعیت خارجی است که در لوح ذهنی اثر میگذارد نه اینکه ذهن به خودی خود بتواند به شناخت هر نوعی که باشد دست بیابد.