کتاب گرگ قرمزی، طاهره ایبد با تصویرسازی سیدرضا میرشجاعی؛ داستانی تخیلی و پندآموز میباشد که با دیدگاهی «جذاب و خلاقانه» به «شخصیت معروف گرگ» در قصههای گذشته پرداخته و به کودکان یادآور میشود که بعضی اوقات «آرزوها و تمایلات» سبب میشود که به سوی تصمیمهایی هدایت شوند که نتیجهای غیر قابل پیشبینی دارند.
گرگ قرمزی، همهی دندانهایش ریخته بود. وقتی دهانش را باز میکرد، فقط لثههای قرمزش پیدا بود؛ برای همین هم به او میگفتند گرگقرمزی. گرگقرمزی فقط میتوانست میوه بخورد. دیگر نمیتوانست شکار کند. نمیتوانست گوشت بخورد.
بعضی شبها که بیخواب میشد، میرفت دَمِ خانهی مادربزرگ شنلقرمزی و با حسرت او را نگاه میکرد. تنها آرزویش این بود که فقط یک بار، مادربزرگه را شکار کند و بخورد.. .