کتاب پسری که تصویرها را میخواند نوشته سیمور لیخمن و مترجمی حسن پستا می باشد.این کتاب را انتشارات امیرکبیر منتشر کرده است. داستانی الهام بخش و خلاقانه درباره توانایی های خارقالعاده یک پسر است که به او امکان می دهد واقعیت های پنهان را در تصاویر ببیند و بخواند. لیخمن با روایتی خیال پردازانه و جذاب، قدرت تخیل و مشاهده را در قالب داستانی هیجان انگیز به تصویر میکشد.
داستان حول محور پسری جوان میچرخد که توانایی عجیبی دارد؛ او میتواند تصاویر را بهگونه ای بخواند که دیگران قادر به دیدن آن نیستند. این توانایی او را درگیر ماجراهایی غیرمنتظره و پر از راز می کند. در طول داستان، پسر با کمک این قابلیت تلاش میکند تا به سوالات و مشکلات پیچیده زندگی خود و اطرافیانش پاسخ دهد. این داستان به خواننده این پیام را منتقل می کند که گاهی جهان به چشم دیگری نیاز دارد تا اسرار و معانی عمیق تر آن را ببیند.
فقط به آن دلیل که شهریار دلقکش را همراه نبرد، نباید تصور کنید که زوماک تمام بهار و تابستان را بیکار نشست و دست روی دست گذاشت؛ حاشا که چنین باشد. فصل بهار برای یک دلقک (به ویژه دلقک شهریار)فصل گشت و گذار سودمندی بود و زوماک این حقیقت را می دانست. در تمام پاییز و زمستان، دلقک، شهریار را در قصرش سرگرم می کرد، زیرا هوا چنان سرد بود که شهریار نمی توانست به جنگ برود. در بهار و تابستان که شهریار قصر را به قصد جنگ ترک می گفت.
کار دلقک این بود که سراسر سرزمین شهریار را زیر پا بگذارد و در هر دهکده ای و شهرکی توقف کند و برای مردم نمایش دهد. زوماک در این گشت و گذارها قصه های تازه و دست اول گرد می آورد و آنها را سبک سنگین می کرد که ببیند آیا به آن اندازه بامزه و گیرا هستند که بتواند آن ها را برای شهریار، وقتی که در پاییز به قصر بازمی گشت، تعریف کند.
زوماک بی درنگ دست به کار تهیه وسایل سفر شد. کارهای زیادی می بایست انجام گیرد: لازم بود سه ارابه بزرگ را با وسایل مورد نیاز مجهز کنند و در خود جای دهند.