کتاب کلاه قرمزی نوشته یاکوب و ویلهلم گریم و ترجمه اردشیر نیکپور میباشد و انتشارات امیرکبیر آن را به چاپ رسانده است.
این کتاب، داستان ماجرای دختربچهای است که به خاطر کلاه قرمزش به کلاه قرمزی معروف شده است .روزی از روزها مادربزرگ کلاه قرمزی مریض میشود و کلاه قرمزی به درخواست مادرش بر آن میشود چند کلوچه برای او ببرد .کلبه مادربزرگ در آن طرف جنگل قرار دارد و کلاه قرمزی ناگزیر است برای رسیدن به آن جا از میان جنگل عبور کند .او در راه با گرگ بدجنسی مواجه میگردد .گرگ بدجنس در پی ماجراهایی، نخست مادربزرگ و سپس کلاه قرمزی را میخورد اما مردی شکارچی به کمک آنها میشتابد و بدین طریق کلاه قرمزی و مادربزرگش نجات مییابند.
در روزگاران گذشته، حاکمی بود بسیار باهوش و دانا که در سراسر کشور خود مشهور و معروف بود؛ از هر چیزی آگاه بود و ممکن نبود اتفاقی بیفتد و از او پنهان بماند. مثل اینکه هوا هر خبری را به گوش او میرساند.
همۀ رازهای پنهان برای او آشکار بود. اما حاکم عادت عجیبی داشت، هر روز بعد از خوردن ناهار چون همه از اتاق ناهارخوری بیرون میرفتند، او تنها میشد، به پیشخدمت ویژۀ خودش دستور میداد ظرف غذای مخصوص او را بیاورد. ظرف، سرپوشیده بود و پیشخدمت ویژه نمیدانست که داخل آن چیست، چون حاکم همیشه صبر میکرد تا اتاق کاملاً خلوت شود و او تنها بماند؛ آنوقت سرپوش غذا را برمیداشت و غذایی را که در آن بود میخورد.