کتاب کالیگولا نمایشنامهای به قلم آلبر کامو نویسندهٔ الجزایری-فرانسوی است. این اثر را پرویز شهدی به فارسی ترجمه کرده است. کامو نوشتن آن را در سال ۱۹۳۹ آغاز کرد و اولین نسخه آن در سال ۱۹۴۴ به چاپ رسید. این اثر همچون دیگر آثار کامو، مفاهیمی مانند پیدا کردن معنای زندگی را بررسی کرده و آن را نقطهی مقابل پوچی زندگی قرار داده است. این نمایشنامه در چهار پرده به عنوان بخشی از مجموعهی چرخهی ابزورد (شامل رمان غریبه، مقالهی افسانه سیزیف و نمایشنامهی کالیگولا) به چاپ رسیده است.
این نمایش بر پایه زندگی کالیگولا، سومین امپراتور روم نوشته شده است که در ۲۱ سالگی بر تخت امپراتوری نشست و در سال ۴۱ میلادی کشته شد. البته آلبر کامو نیز برداشتی خاص از زندگی این امپراتور جوان داشته است. نمایش نشان میدهد که کالیگولا، امپراتور جوان رومی، با مرگ خواهرش، دروسیلا، که معشوقهاش نیز بود دچار پریشاناحوالی میشود. در بیان حوادث از دیدگاه کامو، کالیگولا نهایتاً بهطور عمد زمینه قتل خود را فراهم میکند. پس از مرگ خواهر، کالیگولا که به حقیقت مرگ آگاه شده، حکومت وحشت را آغاز میکند: مرگ سایه خود را بر سر اطرافیان کالیگولا میگستراند. دیگر هیچکس، جز تنی چند که با راستی زندگی میکنند بر فردای خود ایمن نیست. کالیگولا که اینک قدرت مطلق در اختیار اوست با پوچی درمیافتد...
سیپیون هیچکس اینجا نیست. تو ندیدیش هلیکن؟
هلیکن نه.
کزونیا هلیکن، پیش از اینکه فرار کند، واقعا چیزی به تو نگفت؟
هلیکن من محرم رازش نیستم، من فقط نظارهگرش هستم. این کار عاقلانهتر است.
کزونیا خواهش میکنم.
هلیکن کزونیای عزیز، کائیوس آدم خیالپردازی است، همه این را میدانند. این را هم باید گفت که خودش از این موضوع اطلاع ندارد. ولی من دارم، به همین دلیل هم در هیچ کاری دخالت نمیکنم. اما اگر کالیگولا رفتهرفته شروع کند به فهمیدن، با قلب پاک و مهربانش، برعکس قادر است به همه کاری دست بزند. آنوقت خدا میداند چه بلایی سرمان خواهد آمد. اما اگر اجازه بدهید، موقع ناهار است.
میرود بیرون.