کتاب درد همیشه راه را نشان می دهد اثر هاکان منگوچ با ترجمه فائزه پورعلی توسط انتشارات نسل نو اندیش منتشر شده است.
کتاب پیش رو «درد همیشه راه را نشان میدهد» هجده بیت آغازین مثنوی را به زبان بسیار ساده و با داستانهای کوتاه برایمان شرح میدهد تا بتوانیم درک بهتری از نینامه مولانا به دست آوریم و بیاموزیم چطور از ابیاتی که قرنها پیش سروده شدهاند، بهعنوان راهحلهایی کاربردی برای پیچیدگیهای زندگی خود در این روزگار بهره ببریم.
مولانا در سال ۱۲۰۷ میلادی در شهر بلخ که امروزه در مرز افغانستان قرار دارد، به دنیا آمد. مادرش مؤمنه خاتون نام داشت و پدرش بهاءالدین ولد که یکی از بنامترین صوفیان شهر بلخ بود، به سلطانالعلما یعنی سلطان عالمین شهرت یافته بود.
پدرش بهاءالدین بهدلیل هجوم مغول مجبور شده بود از بلخ مهاجرت کند. آنها ابتدا به نیشابور رفتند و با صوفی بزرگ فریدالدین عطار ملاقات کردند.
مولانا در سنین کم شروع به آموزش فلسفه و علوم دینی از پدرش کرد. در سال ۱۲۱۴ به بغداد و در سال ۱۲۱۸ به کارامان کوچ کرده بودند. برای پدرش بهاءالدین از طرف سلطان علاءالدین سلجوقی مدرسهای در شهر قونیه تأسیس شد.
ازآنجاکه مولانا در دیار روم واقع در غرب آناتولی حکومت سلجوقیان هم زندگی کرده بود، به نامش پسوند رومی اضافه شده است. پس از اینکه پدرش در سال ۱۲۳۱ از دنیا رفت، شروع به تدریس در مدرسه کرد.
همه بهدلیل علاقه و احترامی که به شاگردان و دوستدارانش قائل بود، او را «مولانا» به معنی سرور ما خطاب میکردند. بهاینترتیب مولانا جلالالدین رومی نام گرفت.
مولانا پیش از آشنایی با شمس عالمی بود که همة مردم او را محترم میشمردند و با او مشورت میکردند. او خودش را در زمینه دین و فلسفه به مرتبه بالایی رسانده بود. اما مدام احساس میکرد که خلائی در درونش وجود دارد. همانطور که بعدها خودش در شعرش بیان کرد، گوهر عشق را در وجودش کم داشت.
شمس و قمرم آمد، سمع و بصرم آمد
وان سیمبرم آمد، وان کان زرم آمد
مستی سرم آمد، نور نظرم آمد
چیز دگر ار خواهی، چیز دگرم آمد
آن راهزنم آمد، توبهشکنم آمد
وان یوسف سیمین بر ناگه به برم آمد
امروز به از دینه ای مونس دیرینه
دی مست بدان بودم کز وی خبرم آمد
آن کس که همی جستم دی من به چراغ او را
امروز چو تنگ گل بر رهگذرم آمد...