کتاب چهارمین نفر به قلم عباس مهدوی خواه روایتی مستند از زندگی پر فراز و نشیب محمد جاودانی؛ شهید مدافع حرم است.
این کتاب به زبان مادر شهید، داستان رشادت ها، جانفشانیها و در نهایت شهادت جوان مشهدی است که خودش را به لشکر فاطمیون رساند تا کنار دوستانش در محله گلشهر مشهد باشد.
در شب تاسوعا نیروهای داعش با مبارزان ما در حومه شهر حلب درگیر میشوند. بعد از چند ساعت درگیری مهمات نیروهای ما تمام میشود. از طرف دیگر نیز ۲ خودرو مهمات و تجهیزات که در حال آمدن بودند در محاصره داعش قرار میگیرند. محمد و چند نفر دیگر داوطلب آوردن خودرو مهمات میشوند و با مقابله جانانه از حلقه محاصره داعش عبور میکنند و خودشان را به خودروهای مهمات میرسانند. داعشیها که میدانستند اگر این مهمات به دست نیروهای ما برسد کارشان تمام است.
با تمام قدرت با محمد و همراهانش درگیر میشوند. یکی از خودروها در جریان درگیری منفجر میشود. محمد بلافاصله سوار خودرو باقیمانده میشود تا از آنجا دور شود. اما نیروهای داعش خودرو را تعقیب و هدف گلوله قرار میدهند محمد و خودر و با هم منفجر میشوند. من این موضوع را نمیدانستم تا زمانی که جنازه محمد را به خانهمان آوردند.
در طول شب جنازه محمد در خانه و اتاق خودش بود. من و علی برادرش بالای سرش بودیم. زمانی که از علی خواستم تابوت را باز کند تا جنازه محمد را ببینم علی به گریه افتاد و گفت: مادر جنازهای باقی نمانده تنها چند تکه استخوان سوخته داخل تابوت است. به عنوان یک مادر به دلیل شهادت فرزندم ناراحت و دلشکسته هستم، اما در اعماق وجودم از اینکه محمد در شب تاسوعا و برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به شهادت رسید و در واقع به آرزوی همیشگیاش رسیده خوشحال هستم.