کتاب قصه مهتاب، اثر سیدولی هاشمی؛ به روایت خاطرات بانوی مسلمان و مبارز سیده خدیجه مستعدی عربانی پرداخته که با وجود کهولت سن و لطمات وارده در طول سالها تحمل حبس و شکنجه، توانست گوشههایی از زندگی پرمشقت خود را روایت نماید.
سختیهای این بانوی مبارز تنها روزهای قبل از انقلاب را در برنمیگیرد و در زمان سالهای دفاع مقدس نیز گوشهای دیگر از رشادتهای بانوی مبارز مسلمان ایرانی را به تصویر کشیده است. او همچنین در کنار مبارزات خویش، کمر همت به تربیت فرزندان میبندد. تاریخ انقلاب اسلامی پر است از این زنان استوار، چراغی باید تا در اطراف و اکناف دیده شوند.
آشنایی با آیتالله محمدرضا مهدویکنی
بعد از اینکه به طبقۀ پایین کوچ کشیدیم، از نظر رفتوآمد خیلی راحت شدم و دیگر آن مشکلات سابق را نداشتم.
یک روحانی داشتیم که به خانه ما و همسایهها میآمد و روضهخوانی میکرد. این روحانی از بس شیرین و علمی سخنرانی میکرد، بچههای بلوک شش جذب او شده و به او اظهار علاقه میکردند. حتی ایشان باعث شد که عدهای بروند و درس روحانیت بخوانند. فرید و پسر آقای ماکارچیان هم از همین جمع بودند.
فرید آن موقع کلاس اول راهنمایی بود. او معلمی داشت به نام آقای «مُحبی»، که مدتی گوینده خبر ورزشی تلویزیون بود. ناگفته نماند که کار سیاسی ما هم ادامه داشت. رحمت اعلامیههای امام را به خانه میآورد و شبها من با کمک او، آرام آرام در کوچه خیابانهای شهر زیبا، اعلامیهها را در خانههای مردم قرار میدادم. رحمت هم دورادور مراقبم بود. گاهی وقتها هم اعلامیه را داخل گودی کنتور برق خانههایی که درشان باز بود، میگذاشتم. از این کارم کسی مطلع نشد، مگر یک نفر که ما به او «حاج آقا اسکویی» میگفتیم.. .