کتاب قدمهای خاطره انگیز اثر نیکلاس اسپارکس و با ترجمه سیده معصومه نورداد؛ داستان پسری در شهری کوچک است که عشق واقعی را با فردی تجربه میکند که خود هم انتظار آن را ندارد! این رمان که عنوان پرفروشترین اثر نیویورکتایمز را از آن خود کرده، چنان تأثیری بر احساس مخاطب بر جای میگذارد که به راحتی فراموش نخواهد شد.
داستانی که اکنون قصد مطالعهی آن را دارید، رمانیست تکاندهنده دربارهی دو جوان عاشق که باعث میشود اشک در چشم خوانندگان مشتاق حلقه زند. اما اگر کمی صبر کنید و غم کتاب قدمهای خاطرهانگیز (A Walk to Remember) را تاب بیاورید، خواهید دید که نیکلاس اسپارکس (Nicholas Sparks) در این رمان چیزی پیش از یک داستان غمانگیز را پیش روی مخاطبان خود قرار داده است.
خانم گاربر آنقدر به تشویق کردن ادامه داد تا عاقبت ما را هم وادار به همراهی کرد آنگاه از جیمی خواست تا برخیزد، جیمی بلند شد و خانم گاربر این بار با هیجان بیشتری او را تشویق کرد گویی که یک ستاره واقعی سینما را تشویق میکند. خب میتوان اعتراف کرد جیمی سالیوان واقعاً دختر خوب و زیبایی بود. بوفورت آنقدر کوچک بود که فقط یک مدرسه ابتدایی داشت، بنابراین ما از بچگی هم کلاس بودیم و دروغ است اگر بگویم هرگز با او هم صحبت نشدم.
کلاس دوم که بودیم، تمام سال تحصیلی در یک نیمکت کنار هم نشستیم و حتی گاهی چند کلمه با هم حرف میزدیم اما این طور نبود که زنگ تفریحها را با هم باشیم، در واقع به چشم من فقط یک همکلاسی بود و خارج از مدرسه برایم هیچ اهمیتی نداشت. البته نه به این برداشت که زشت بود، خوشبختانه به مادرش شباهت داشت، بانوی زیبایی که من فقط عکسش را دیده بودم، اما آنقدرها هم برایم جذاب نبود. با اینکه باریک اندام بود و موهای عسلی و چشمان آبی روشن داشت اما همیشه ساده و معمولی به نظر میرسید البته اگر به خودم زحمت میدادم و نگاهی به او میانداختم.
او آنقدر که در پی زیبایی درون بود به ظاهرش اهمیت نمیداد. از وقتی یادم میآید موهایش را مثل پیردخترها میبافت و روی سرش جمع میکرد، بدون حتی یک ذره آرایش صورت. انگار که برای مصاحبة شغلی قرار داشته باشد همیشه یک ژاکت کاموایی قهوهای و یک دامن شطرنجی بلند به تن میکرد. اوایل فکر میکردیم این طرز لباس پوشیدن قدیمی او موقتی است و بالاخره از این کار دست خواهد کشید ولی تنها چیزی که در این سالها تغییر میکرد سایز ژاکت و دامن شطرنجیاش بود.
نظر دیگران //= $contentName ?>
عالی بود...