دههاهزار هستۀ فعالیت فرهنگی، مقارن سالهای ابتداییِ انقلاب اسلامی شکل گرفت که نقشی محوری در پیشبرد اهداف انقلاب داشت. از مساجد و مدارس دینی تا روضهها، هیئتها، انجمنهای اسلامی و جلسات قرآن. همۀ اینها عامل اصلی انقلاب بودند در میان مردم و انقلاب از تربیت تودۀ مردم بهوسیلۀ نهادهای اینچنینی بهوقوع پیوست.
بستر این هستهها و مراکز انقلاب، فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی بود؛ از اشعار و ترانههای اعتراضی و انقلابی گرفته تا پوسترها، کارتپستالها، دیوارنوشتهها، نمایشنامهها، تئاترها، مستندها، عکسها و... همه و همه ابزاری بودند در دست مردم و هنرمندان تا به گسترش و عمق فکری و عینی انقلاب یاری رسانند. همۀ این تحرکات، نوعِ متمایزی از هنرِ درباری و نیز روشنفکری را جان بخشید: «فرهنگ و هنر مردمی انقلاب».
بعد از پیروزی انقلاب و شروع دفاع مقدس، بهواسطۀ اوضاع خاص آن دوره، حضور مردمی در عرصههای اجتماعی، سیاسی و نظامی نیز پُررنگ شد و چهرهای خاص از فضای اجتماعی ایرانِ دهۀشصت را تصویر کرد. حضور در راهپیماییها و تظاهراتها و... حالا جای خودش را داده بود به حضور در نهضت سوادآموزی برای ریشهکَن کردن بیسوادی، حضور در جهاد سازندگی برای مقابله با ظلم و فقر، حضور در مدارس و سنگرهای تربیتی برای پرورش و تربیت نسلها، کمکهای پشت جبهه برای اداره و کمک به دفاع، حضور خردسالان و نوجوانان در گروههای سرود و تئاتر مساجد و مدارس برای زنده نگهداشتن فرهنگ انقلابی و... . این ظهور و بروزها قسمت مهمی از تاریخ انقلاب اسلامی است که ثبت نشده و نمیشود؛ تاریخی که متمایز با تاریخ سیاسی و نخبگانی رایج است؛ تاریخ مردمی و اجتماعیِ فرهنگ انقلاب. کتاب هدیه ای باشد برای تو به مرور فعالیتهای اینچنینی مردم کاشان برای حمایت از انقلاب و دفاع مقدس میپردازد.
انقلاب که پیروز شد، در شهرهای مرزی درگیری قومی و قبیلهای بالا گرفت؛ ولی در کردستان از همه شدیدتر بود. میخواستند از ایران جدا بشوند. سال13۵۸ آیتالله طالقانی از مهندس بازرگان خواست برای سروساماندادن به اوضاع اقدامی بکند. نمایندۀ بازرگان هم رفت و توافق کرد که برای ایجاد آرامش، پاسدارهای غیربومی از کردستان بیایند بیرون. دو هفته نگذشت که کومله و دمکرات تمام پاسدارهای بومی را قتلعام کردند. کردستان افتاد دست ضدانقلاب. کومله و دمکرات هم بر سر حاکمیت آنجا بهجان هم افتادند. مرداد۵۹ شانزده نفر بودیم که از سپاه کاشان اعزام شدیم سنندج. هنوز جنگ شروع نشده بود. منطقه در موقعیت امنیتی فوقالعاده بود. از سپاه و ارتش و ژاندارمری به فاصلۀ دویست متر دو طرف جاده، نگهبان میگذاشتیم.
ماشینها فقط ساعت ده صبح بهبعد میتوانستند تردد کنند، فقط هم باید در یک ستون راه میافتادند. جلو و وسط و آخر ستون، یک ماشین با تیربار حرکت میکرد که کمین نخورند. از سنندج تا مریوان ۱۳۰ کیلومتر است؛ ولی صبح که حرکت میکردیم، شش بعدازظهر میرسیدیم مریوان. رفت و برگشتمان در یک روز نمیشد. یک روز برای رفت و روز بعد برای برگشت جاده باز بود. یک ماه ماندیم سنندج. آنجا به گروه «کاشونیها» معروف بودیم.