کتاب جدال عشق و سرنوشت اثری از زهرا همتی توسط انتشارات آپامهر منتشر شده است. عاشقانههای آرش، پسری که خالصانه به هستی دختر مورد علاقهاش عشق میورزد با شنیدن سرگذشت خانوادگیاش به چالش کشیده میشود.
امید، پدر هستی در گذشته دختری را دوست داشته که امروز مادر آرش است. آنها از هم دور شده بودند تا اینکه دست سرنوشت به گذشتهها رنگی دوباره میبخشد.
پدر هستی که فرصتی برای تلافی پیدا کرده است همه تلاشش را میکند تا بتواند زخمی که سالها قبل بر روحش نشسته را مرهم بگذارد و انتقام این شکست را از شقایق و کامران که حالا پسری به نام آرش دارند، بگیرد. اما عشقی که بین دخترش و پسر معشوق سابقش وجود دارد، به راحتی این اجازه را به او نمیدهد و داستان را وارد مسیری جذاب و غیرقابل پیشبینی میکند. زهرا همتی با قلمی توانا و بیانی گیرا داستانی عاشقانه و پر از فراز و نشیب را به نگارش درآورده که ماجراهای متفاوت آن، رمان جدال عشق و سرنوشت را به اثری پرکشش و خواندنی تبدیل کرده است.
شقایق گفت: رخساره که امتحان داره تو اتاقش داره درس میخونه آرش هم طبق معمول تو اتاقش هست. کامران در حالی که از جایش بلند میشد تا لباسش را عوض کند، گفت: خانومجان شام رو بیار که خیلی گرسنهام. شقایق در حالی که به سمت آشپزخانه میرفت، گفت: تا تو دستاتو بشوری شام حاضره. رخساره با شنیدن صدای پدرش سریع از اتاقش بیرون اومد و طبق معمول به آغوش پدرش پرید و او را بوسید. رخساره بینهایت پدرش را دوست داشت ،کامران هم چون او کمی به خواهرش شباهت داشت علاقه زیادی بهش داشت و همین باعث وابستگی شدید بین آنها شده بود .کامران در حالی که او را در آغوشش میفشرد، گفت: عزیز بابا چرا امروز به استقبالش نیومد.
رخساره لبخندی زد و گفت: چون درس میخوندم ،باباجونی ببخشید. کامران بوسهای به گونهاش زد و گفت: آفرین همین که تو موفق بشی برای من کافیه، ببینم کنکور امسال چیکار میکنی. رخساره با شیطنتی که تو صداش بود، گفت: سربلندتون میکنم باباجون. کامران باز لبخندی به او زد و گفت: مطمئنم دخترم حالا برو کمک مادرت کن. رخساره چشم بلندی گفت و به کمک مادرش رفت.