کتاب تقاطع عشق اثر زینب مرادی میباشد و توسط آپامهر منتشر شده است. این کتاب، داستان دو دوست است. الناز در خانوادهای مرفه و مینو در خانوادهای متوسط بزرگ شده است.
زینب مرادی در این داستان، روایتگر عشق هر یک از این دو دختر به افرادی دیگر است. این دو دوست اما سرنوشتهایی متفاوت خواهد شد.
درسا، دختر خیلی خوشگل و جذابی بود من و مامان هم به استقبالشون رفتیم و خوش آمد گفتیم تازه نشستیم و گرم صحبت بودیم که دوباره صدای اف اف اومد و یاسمین جون در رو باز کرد الهه خواهر بزرگترم به همراه میثم همسرش و دختر دو سالهاش ماندانا که خیلی هم با نمک و بامزه بود وارد سالن شدند دوباره احوالپرسیها شروع شد.
الهه- معذرت میخوام دیر کردم
مامان – این چه حرفیه عزیزم
میثم – شرمنده دیگه مهمون داشتیم
آقای پارسا – اتفاقا ما هم تازه اومدیم
دوباره همه نشستند و مشغول صحبت شدند من قهوه آوردم و پذیرایی کردم یاسمین هم شیرینی تعارف کرد همینطور که مشغول صحبت بودیم بعد نیم ساعت بابا گفت خانوم شام کی آماده میشه مهمونا گرسنه اند؟
مامان رو به یاسمین گفت: یاسمین جان غذا آماده ست؟
یاسمین – بله خانوم بفرمایید
مامان – بفرمایید شام حاضره
یاسمین خانمی حدودا چهل ساله که خیلی مهربون و دوست داشتنی بود تو کارها به مامان کمک میکرد.
همگی دور میز نشستیم یاسمین جون و مامان حسابی تدارک دیده بودند با خنده و شوخی شام رو خوردیم بعد از شام دوباره به سالن نشیمن رفتیم و راجع به مراسم عقد درسا و مانی صحبت میکردیم قرار بود مانی و درسا ازدواج کنند و برای زندگی و کار برن فرانسه. به خاطر همون میخواستن سریع تر مراسم عقد بگیرن.
مانی و درسا از بچگی همدیگرو دوست داشتند. پدرم همیشه میگفت درسا عروس خودمه که آخر هم شد بیست و پنج همین ماه پرواز داشتند به خاطر همین قرار شد بیست و چهارم جشن بگیریم اون شب همهی صحبتها رو راجع به جشن کردیم.