در سروش خردسالان دی ماه 1400می خوانیم:
زمستان خوب و عزیز !
کلاه کلاغه
همه را خدا آفریده
مادر مهربان ما
عمو قاسم قهرمان
گروه جهادی
قصه ی آدم برفی کایلو
خرگوشک و سُرسُره بازی ! ...
مامان سه تا از نان شیرینی های داغ و تازه را توی سینی گذاشت. دهانم آب افتاد. نان شیرینی هایی که مامان می پخت، خیلی خوشمزه بود. مامان گفت: «دخترم! این نان شیرینی ها برای مادرِ عزیزمان است. »
تعجب کردم و پرسیدم: «اما شما که مادر نداری! مادربزرگ سال پیش از دنیا رفت! » لبخند مهربانی مثل یک شاپرک کوچولو، روی لب های مامان نشست. نفس آرامی کشید و گفت: «منظورم خانم فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است. او مادر مهربان و عزیز همه ی ما است. »
به یاد حضرت زهرا(سلام الله علیها) افتادم. همان خانم خیلی مهربان و دوست داشتنی که در کنار مسجد مدینه زندگی می کرد. مامان گفت: «حضرت زهرا(سلام الله علیها) چند روز است به خاطر اینکه پدرش حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) از دنیا رفته، غمگین و ناراحت است. چه خوب است امروز این نان شیرینی های خوشمزه را به خانه اش ببریم و او را خوشحال کنیم. »