کتاب صفر مرزی نوشته لیلا جلینی است که از سوی انتشارات امیرکبیر در قالب مجموعه «روایتی دیگر» به چاپ رسیده است. این مجموعه، با ورود به حوزه داستان، داستان کوتاه، نمایشنامه، فیلمنامه و نقد ادبی دفاع مقدس پنجرهای تازه در مقابل خواننده میگشاید تا نویسندگان جنگ دیده را در کنار نوقلمان و جوانان نویسنده امروزی قرار دهد.
کتاب صفر مرزی از جمله آثاری است که در حوزه ادبیات جنگ نوشته شده و جنگ موضوعی است که نویسندگان کودک و نوجوان جنگدیده و جنگندیده بسیاری به آن پرداختهاند، اما نوع انتخاب زاویه دید و حتی موضوعات فرعی آن است که آثار را متفاوت میکند. جلینی در این کتاب، استیصال انسانهای درگیر با موضوع جنگ و تبعات جنگ برای زنان را نشان میدهد و در قالب شخصیت محوری داستان، دختری به نام پونه را به تصویر میکشد که مدام در خاطراتش سیر میکند و دچار سردرگمی است. پونه یک دختر ایرانی است که در زمان جنگ ایران و عراق، توسط عراقیها اسیر شده است. او توسط «صفیه» پیرزنی تنها بزرگ شده است. چندین سال صفیه ایرانی بودن او را مخفی نگه داشته و از او در مقابل مردان هوسباز مراقبت کرده است. اینک صفیه برخلاف میل باطنی، با اعمال سختگیرانة خود پونه را راهی مرز میکند تا به زادگاه خود ایران بازگردد. پونه با عکس امام که روزی پسرک بسیجی به وی داده بود و نشان دهنده ایرانی بودنش استریال درحالیکه شدیداً نسبت به صفیه احساس علاقه میکند، به سوی مرز حرکت میکند.
کنار برزنت را که بالا زد، انگشت سبابه چرک و سیاهش را روی دماغ پت و پهنش گذاشت و گفت ش ش ش ش و بعد با تیغه دست عین تیغ آرام روی گلوی کبرهبستهاش کشید که یعنی سرت را گوش تا گوش میبرم. و همان موقع بود که چشمهایش پر از اشک شد و خود را مچاله کرد تا با مشتهای جابر که داشت برزنت را مرتب میکرد، هماهنگ شود.
کمی بعد دلش از جا کنده شد، مثل ماشین که از جا کنده شد و تختهگاز میرفت، در چاله میافتاد و روی بلندیها میپرید. تمام جان و تن پونه هم کوفته میشد، اما جرئت ناله نداشت. حتی نمیتوانست به دردهایش فکر کند، فقط خدا خدا میکرد این سگ، سفیر نجاتش باشد.