کتاب مکاتب احیاگری اسلامی در هند قرن نوزدهم میلادی نوشته پرستو کلاهدوزها و حمید عابدیها در انتشارات دانشگاه مذاهب اسلامی به چاپ رسیده است. این کتاب به بررسی جنبشهای احیاگری اسلامی در هند در قرن نوزدهم میلادی میپردازد.
موضوع اصلی این کتاب تلاشهای فکری و اجتماعی مسلمانان هند در جهت بازسازی و تقویت اسلام در برابر چالشهای جدید دوره استعماری و تغییرات اجتماعی است.
دین و دینداری باعث حیات انسان و جامعه میشود، چنان که خداوند متعال در قرآن کریم هدف از رسالت پیامبر (ص) را احیای انسانها میداند: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ»؛ یعنی ای کسانی که ایمان آوردهاید، زمانی که خدا و پیامبر شما را به چیزی که مایهی حیات شماست، فرا خواندند، دعوت آنان را اجابت کنید؛ اما همین دین حیاتبخش، ممکن است در گذر زمان در بستر تاریخ و اندیشهها و فهمها و آداب و رسوم و خلقیات مردمان، آلودگیهایی (آشکار و نهان، محسوس و نامحسوس) پیدا کند؛ چیزهایی بر آن افزوده و چیزهایی از آن مغفول واقع شود؛ ابعادی از آن، چنان بزرگ شود که اصل و گوهر آن مورد غفلت واقع شود و گوهر مفاهیم اصلی آنچنان رنجور و ضعیف شود که از مجموعهی آن دین حذف شود.
سرانجام، آنچه به عنوان دین در میان دینداران و جامعهی دینی رواج پیدا میکند، چیزی غیر از آن است که از ناحیهی خداوند متعال آمده است. در اینجاست که احیاگری دینی معنا پیدا میکند؛ یعنی زدودن غبار خرافه و بدعت و تحریف از چهرهی دین و عنایت به جنبههای مغفول و پیراستن زواید. بنابراین، احیاگری، مسبوق و از پی عارضهای است که نصیب دین میشود و احیاگری در عرصهی احیاگری دینی با دو تشخیص مهم روبروست؛ تشخیص درد و تشخیص درمان. بدین ترتیب، اساس کار احیاگری را میتوان در «دردشناسی» و «درمانگری» خلاصه کرد. از این روست که احیاگری و اصلاحگری بسی سخت و جانکاه، اما لازم و ضروری است و زاد و توشهی مناسب خود را میطلبد. از دیدگاه استاد مطهری، احیاگری و اصلاحطلبی یک روحیهی اسلامی است و هر مسلمانی، به حکم این که مسلمان است، باید احیاگر و دستکم طرفدار آن باشد؛ چرا که احیاگری و اصلاحطلبی، هم به عنوان یک شأن پیامبری در قرآن مطرح شده و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است، که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است.
شبه قاره هند از لحاظ کمی و کیفی در قرن نوزدهم بیشترین و مهمترین نواندیشان دینی و مکاتب احیاگری اسلامی را در خود جای داده و به عنوان زنجیره حد فاصل دو قرن مهم پیش و پس از خود در جریانات اصلاحی به شمار میآید. در این سده با سه گونه از مکاتب فکری آموزشی مواجه هستیم که هر یک با اهدافی مشترک (نجات مسلمانان از عقبماندگی، مبارزه با استعمار غرب و ...) راه اندازی شدند؛ اما در رویکردها و راهکارهای سیاسی - اجتماعی خود، گاهی در برابر هم قرار گرفتند. نخستین مکتب دیوبند بود که توسط محمدقاسم نانوتوی تاسیس گشت و به عنوان مصداق کاملی از مکاتب بنیادگرایانه با نگاهی سنتی به آموزش طلاب و دانشجویان پرداخت و در ادامه مسیر با جدایی پاکستان از هند، به مرور به دو شاخه دیوبندیه (معتدل) و نئودیوبندیه (افراطی) تقسیم گردید که دومی زمینهساز ایجاد جنبش طالبان در افغانستان بود. مکتب دوم علیگره نام داشت و به کوشش سر سیداحمدخان بنیان گذاشته شد و مبارزه با استعمار را به شکل فکری - علمی بر مبارزه سیاسی نظامی ترجیح میداد؛ لذا ضمن اعمال سیاست تسامح با حاکمیت بریتانیاییها، آموزش زبان انگلیسی و علوم و فنون جدید همواره در سرلوحه دروس آموزشی دانشگاه علیگره قرار داشت. سومین مکتب ندوة العلما بود که به وسیله سیدمحمدعلی مونگیری راهاندازی گشت و توسط شبلی نعمانی به اوج خود رسید. این مکتب در پی رفع تعارض بین دو مکتب سنتگرا و نوگرای پیشین بود و بنا داشت از میان آن دو، روشی معتدل و میانهرو ایجاد نماید.
یکی از دریافتهای مهم کتاب مکاتب احیاگری اسلامی در هند قرن نوزدهم میلادی آن است که مکاتب سهگانه یاد شده به رغم تعارضات فراوان در اعتقاد به اینکه مهمترین علت عقبماندگی مسلمانان، عدم توانایی فکری علمی عالمان دینی در ارائه اسلام پویا و پاسخگو است، کاملا همسو بوده و به همینرو، ضرورت اصلاح امور آموزشی مدارس دینی را در اولویت اقدامات خویش قرار دادهاند. برداشت قابل توجه دیگر اینکه تامل در سیر اقدامات و تاریخ تحولات اصلاحگرایانه در ممالک اسلامی ما را بر آن میدارد که بپذیریم احیا و پویایی اندیشه و کنش دینی، گاه از برخی ضوابط بنیادین برخوردار است که در راه همگرایی پایدار ادیان و تقریب همه سویه مذاهب همیشه و همهجا باید در نظر گرفته شود.
در زبانهای غربی واژه جهاد اغلب به جنگ مقدس ترجمه شده است. اگر منظور از جنگ مقدس جنگی باشد که دارای انگیزه مذهبی است، این ترجمه در نظر اول درست است. زیرا کتابهای فقه جهاد را وقتی مشروع میدانند که دارای انگیزههای مذهبی باشد. اما تحقیقات تاریخی ثابت کرده که بسیاری از جنگهای دولتهای اسلامی دلایلی کاملاً مادی و غیرمذهبی داشتهاند.
در جامعهای که سیاست به طور کامل در دست دین است، تمایز محسوسی بین سیاست و مذهب وجود ندارد و اهداف و آرمانهای سیاسی همیشه در شکل آرمانهای مذهبی تجلی پیدا میکند. بنابراین اگر جهاد یک اقدام صرفاً سیاسی شمرده شود، درست نیست که آن را جنگ مقدس ترجمه کرد. لکن بر اساس نظر فقها همه جنگهایی که به رهبری دولت اسلامی واقع شود، جهاد محسوب میشود و تابع قوانین و مقررات جهاد است.