کتاب چهل دسته گل سفارشی از خاطرات فاطمی چهل شهید است که در آن با شیوهای ابتکاری، روایت و شعر درهم آمیخته شده است؛ به گونهای که نه تنها به روایت آسیبی نرسیده است؛ بلکه آن را قوّت بخشیده و خواندنیتر کرده است.
در واقع آنجایی که «روایت» از پا درمیآید و تاب توصیف ندارد، «شعر» سر میرسد و این بار سنگین را به دوش میکشد. کتاب چهل دسته گل سفارشی حکایت دلدادگی چهل شهید به حضرت زهرا (سلامالله علیها) است که مؤلف کوشیده است در آن به شهدای دفاع مقدس بسنده نکند و برگهای این مجموعه را به روایت از شهدای مدافع حرم و شهدای انقلاب نیز آراسته سازد. امید آنکه مورد عنایت حضرت ولیّ عصر قرار گیرد.
نام من زهرا بود و نام او علی. روزی که به هم محرم شدیم، روز ازدواج امیر مؤمنان (علیهالسلام) و حضرت زهرا (سلامالله علیها) بود. علیآقا ارادت خاص و عجیبی به حضرت زهرا (سلامالله علیها) داشت. ایام فاطمیه که فرا می رسید، برای تبلیغ در مناطق مختلف، بالای منبر میرفت و به روضه که میرسید، بهشدت منقلب میشد. اشک امانش را میبرید. همیشه میگفت: «من تحمل شنیدن روضۀ مادر را ندارم.»
دخترمان هم که به دنیا آمد، به اصرار ایشان، نامش را فاطمه گذاشتیم. یادم نمیرود هروقت نماز میخواند، در قنوت نمازش فقط ذکر صلوات بر حضرت زهرا (سلامالله علیها) را زمزمه میکرد. هنوز صدای ذکر قنوتش در گوش جانم میپیچد: «اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها». آخرین باری که داشت به سوریه میرفت، با حال عجیبی حرف از شهادت زد.