دنیایی که شما در آن زندگی میکنید با دنیایی که برادر یا خواهرتان دارند کاملا متفاوت است. حتی اگر در مدتی طولانی با هم در یک خانه زندگی کرده باشید، کلام پدر و مادر چنان اثری بر زندگی ما دارد که گاهی مسیر زندگی ما را تا انتها ناخواسته تعیین میکند. تاثیر نامطلوب پدر و مادر خوب داشتن، به همان میزانی است که یک پدر و مادر بد برای فرزندانشان دارند.
کتاب تقدیر زنان، اثر ورنا کاست و ترجمه ساره سرگلزایی؛ این فرصت را برای شما فراهم ساخته تا خود را از زیر بار فشار روانیای که گذشته به شما تحمیل نموده، رهایی دهید. کتاب حاضر با زبانی شیوا و روان با ارائه نمونههای بارز و کاربردی به شما گوشزد میکند، اگر زن هستید و آن طور که باید از زندگی لذت نمیبرید، باید در جستجوی هویتی تازه برای خود باشید؛ یعنی در جستجوی روانی مستقل از روان پدر و مادرتان.
فصل پنجم: پرخاشگری و سوگواری
رشد ورای عقده مادر مثبت
در این کتاب، همواره به عقده مادر مثبت اشاره کردهام. عقده مادر مثبت تنها در صورتی مثبت باقی میماند که عقده ایگو به شیوه درستی رشد کند. به اعتقاد من، لازم است امکانی را فراهم کرد تا عقده مادر مثبت طوری رشد کند که محتوای غنی آن حفظ و در عین حال با زندگی بالغانه نیز یکپارچه شود.
قصههای پریان، نمونههای نمادین چنین رشدی هستند. این قصهها همانند شرح حال مراجعان روان کاوی، از این مزیت برخوردارند که مختصر و مفید هستند و فرایندهای کهن الگویی و متداول رشد روانشناختی را نشان میدهند. در اینجا تفاسیر طولانی و بلند بالایی از قصههای پریان ارائه نمیدهم بلکه براساس آنچه که در قصه به تصویر کشیده شده، فقط تکالیف رشدی لازم برای رهایی از عقده مادر مثبت را مد نظر قرار خواهم داد.
دختر غازچران
«دختر غازچران» افسانهای قومی است که رشد زن ورای عقده مادر مثبت را نشان میدهد. از آنجا که عقده مادر مثبت به فرایند هویتیابی زن کمتر از فرایند هویتیابی مرد، دستاندازی میکند فرایندهای رهایی از آن نیز، همان طور که در افسانههای قومی نشان داده میشوند، شدت و حدت کمتری دارند. در اینجا از داستان معروف دختر غازچران استفاده میکنم تا مضامین و مراحل اصلی رهایی زنان از عقده مادر مثبت را نشان دهم.
روزی روزگاری، در سرزمینی ملکهای زندگی میکرد. ملکه دیگر پیر شده بود. همسرش مدتها قبل از دنیا رفته بود، اما او دختر زیبایی داشت. شاهزاده خانم داشت بزرگ میشد و ملکه به شاهزادهای که در سرزمینی دوردست زندگی میکرد قول داده بود که دخترش را به همسری او درآورد. بالاخره زمان ازدواج شاهزاده خانم فرا رسید. از آنجا که قلمروی شاهزاده خیلی دور بود، شاهزاده خانم باید مسیری طولانی را طی میکرد تا به آنجا برسد.