شما نیز میتوانید با مطالعه کتاب مغناطیس پول شوید و پیاده کردن آموزههای آن در زندگی درهای ثروت و تمول مالی را به روی خود باز کنید و مغناطیس پول شوید. به شما این اطمینان را میدهم که با عمل کردن به این دانستهها، می توانید زندگی وکسب وکارتان را متحول کنید و شاهد رخ دادن اتفاقات معجزه آسا در زندگی خود باشید. من به شخصه از این هفت دستورالعمل سالهاست استفاده کردهام و به تاثیر و مفید بودن آن ها ایمان دارم.
هفت گام برای تبدیل شدن به مغناطیس پول عبارتند از:
۱-اطلاع از قوانین هستی
۲- هدفگذاری وبرنامه ریزی
۳- نوشتن روزانه اهداف
۴- انجام تمرینات تصویر سازی ذهنی
۵- استفاده از جملات تاکیدی
۶-استفاده از قدرت شگفت انگیز احساسات
۷- حرکت در جهت اجرای برنامهریزی ها
من زندگی را با امکانات و امتیازات محدود شروع کردم. پدرم همیشه کار نداشت و خانواده ام به نظر می رسید که هرگز به اندازه کافی پول ندارند. از زمانی که ده ساله بودم، باید پول لباس و هزینههایم را شخصا کاسبی می کردم، کارهای سطح پایین می کردم؛ علف ها را وجین می کردم، روزنامه توزیع میکردم، چمنها را کوتاه میکردم و برگهای درختان روی زمین ریخته را پاکسازی می نمودم. وقتی به اندازه کافی بزرگ شدم، در هتل کوچکی برای شستن ظرف و ظروف استخدام شدم.
بدون اینکه دبیرستان را تمام کنم از آن بیرون آمدم. تا سالها کارهای بدنی می کردم. در آسیابها، چوب بُری ها و جنگلها برای بریدن تنههای درختان کار می کردم. حفاری می کردم، چاه میکندم. در مزارع و چراگاه ها و گاوداری ها کار می کردم. در کارخانه ها و مؤسسات ساختمانی فعال بودم. مدتی هم روی یک کشتی باری نروژی در اقیانوس آتلانتیک شمالی فعالیت می کردم. با عرق جبین روزگار می گذراندم.
وقتی دیگر نتوانستم کار کارگری پیدا کنم، به جانب حرفه فروش رفتم تا در ازای فروشی که می کردم حق العمل دریافت کنم. درهای خانه های مردم را می زدم و از اداره ای به اداره دیگر می رفتم. تا مدت ها برای اینکه خانه ام را از دست ندهم تنها به یک فروش دیگر احتیاج داشتم. بارها می شد اگر فروش آن روزم را نمی کردم حق العملی از بابت آن دریافت نمی نمودم تا کرایه اتاقم را بپردازم، باید شب را در خیابان می خوابیدم؛ زندگی جالبی نبود.
سپس یک روز کاری کردم که زندگیم متحول شد! من پیش موفق ترین فروشنده شرکت رفتم، یعنی کسی که با کمترین تلاش درآمدش ده برابر دیگران بود، از او پرسیدم: «شما چه کار می کنید که من نمی کنم؟ »
در کمال تعجب دیدم که او کارش را کنار گذاشت و به من گفت که چه کار متفاوتی انجام می دهد که باعث می شود همیشه موفق باشد. او به من یاد داد که چطور به صورت حرفه ای کار فروش را انجام بدهم. او به من یاد داد که چطور سؤال های مناسبی بپرسم و پاسخ های مناسبی به سؤال های مشتری ها بدهم، او به من گفت: فروش، یک کار حرفه ای است و از بخش های منطقی تشکیل می شود، یعنی جدا کردن «مشتری های احتمالی» از «مشتری های غیراحتمالی» از طریق ایجاد رابطه صمیمانه با مشتری ها، تشخیص نیازها، معرفی محصول به طور مناسب، پاسخ دادن به اعتراضها، قطعی کردن فروش یک محصول و سپس فروش مجدد محصول به مشتری هایی که راضی بودند و درخواست از آن ها برای اینکه افرادی را که به محصولات ما نیاز دارند به ما معرفی کنند.