کتاب ببر جوان و انسان پیر حکایت ببر جوان مغروری است که پدرش قبل از مرگ به او وصیت می‌کند که از انسان بر حذر باشد، چرا که او قویترین موجود دنیاست. اما ببر جوان این توصیه پدر را قبول نمی کند و به دنبال یافتن انسان سفر می کند و در راه با حیوانات مختلفی مواجه می‌شود و درباره انسان سوال‌هایی می‌پرسد و با جوابهایی مواجه می‌شود که باعث می‌شود به گفته پدرش شک کند، چرا که در می یابد انسان موجودی است که چندان بزرگ نیست، چنگالی ندارد، زور زیادی ندارد، پوست نرمی دارد و.... او در ادامه سفر ناگهان با پیرمرد خارکنی مواجه می شود و وقتی متوجه می شود او انسان است، قصد خوردن او را می کند؛ اما ماجرای دیگری رخ می دهد...

گزیده کتاب ب‍ب‍ر ج‍وان‌ و ان‍س‍ان‌ پ‍ی‍ر

ببر جوان پس از مرگ پدرش همان‌جا نشست حرف‌های پدرش او را به فکر انداخت. با خودش گفت: «این انسان دیگر چه جور موجودی است؟ لابد خیلی وحشتناک است. حتماً نعره‌اش خیلی ترسناک است؛ ترسناک تر از نعره‌ی ببر. پنجه‌هایش هم حتماً خیلی تیز است؛ تیزتر از پنجه‌های ببر، کاش او را می‌دیدم ،کاش از دور هم شده او را می‌دیدم ،فقط باید جای پایش را پیدا کنم ،باید بدانم بر کدام قله، در کدام دره یا توی کدام غار زندگی می‌کند. او حتماً مانند کوه است؛ سخت و درشت مثل باد است؛ کوبنده و تند. یا مثل تندر است، سهمگین و هول‌انگیز.»

صفحات کتاب :

دیویی :

398 دا

کتابشناسی ملی :

1088- 67 م

شابک :

9789644322235

سال نشر :

1401

قیمت نسخه چاپی :

170000