کتاب ستاری به روایت همسر شهید توسط لعیا رزاق زاده نوشته شده است. در کتاب قطور تاریخ، فصل جدیدی به نام انقلاب اسلامی و به نام انسان نوشته شده است. این فصل از جنس بهار است، ولی به رنگ سرخ نوشته شده است و خزانی به دنبال ندارد. این فصل، داستان تجدید عهد انسان در روزهای پایانی تاریخ است و برای همین با خون و اشک نوشته شده است؛ خونی که یک روز در این سرزمین بر خاک ریخته شد و اشکی که روزی در وداع، گوشه چادری پنهان شد و روزی دیگر بر سر مزاری به خاک فرو شد و امروز باز هم جاری می شود تا یکبار دیگر گرد و غبار ناگریز زمان را از چهره سرداران روزهای انتظار بشوید.
چهارم دبستان بودم. صبح که از خواب بیدار می شدم، ناشتا خورده و نخورده می دویدم می نشستم روی پلهها. سرم را می کردم پشت گلدانهای شمعدانی و چشم می دوختم به در. مستأجری داشتیم که افسر نیروی هوایی بود. عاشق لباس هایش بـودم. از در که بیرون میآمد و کفش هایش را می بست، من هم چشمهایم را می بستم و غرق رؤیاهای همیشگی و کودکانهام می شدم.