کتاب یاسینی به روایت همسر شهید نوشته نفیسه ثبات توسط انتشارات روایت فتح منتشر شده است. در کتاب قطور تاریخ، فصل جدیدی به نام انقلاب اسلامی و به نام انسان نوشته شده است. این فصل از جنس بهار است، ولی به رنگ سرخ نوشته شده است و خزانی به دنبال ندارد.
این فصل، داستان تجدید عهد انسان در روزهای پایانی تاریخ است و برای همین با خون و اشک نوشته شده است؛ خونی که یک روز در این سرزمین بر خاک ریخته شد و اشکی که روزی در وداع، گوشه چادری پنهان شد و روزی دیگر بر سر مزاری به خاک فرو شد و امروز باز هم جاری می شود تا یکبار دیگر گرد و غبار ناگریز زمان را از چهره سرداران روزهای انتظار بشوید.
پیرمرد، با چشمهای فرورفتهاش نگاهی به صورت پر چین و چروک پیرزن انداخت. بعد دستهای او را که می لرزید، گرفت و قدمزنان از خیابان رد شدند. پروانه ایستاده بود و نگاهشان میکرد. حالا دیگر مطمئن بود که این روزها را کنار علی می بیند.
جنگ که تمام شد، خیالش راحت شد. می دانست دیگر هیچ چیز نمی تواند او را از علی جدا کند. حالا بعد از هشت سال طولانی و پر از دلهره، دوباره برگشته بودند شیراز. اینبار با علی؛ نه برای مأموریت. آمده بودند تا آخر دنیا با هم زندگی کنند.