کتاب مهرنجون با قلمی ساده به بیان خاطرات محمودی نورآبادی در دفاع مقدس می پردازد. کتاب مهرنجون را نمونه ای از وقایع نگاری دانسته و گفته است توجه محمودی نورآبادی به روستای «مهرنجون» سبب شده جغرافیا و موقعیت این روستا به طور کامل در داستان بیان شده است گویی محمودی نورآبادی در آغاز کتاب پرگاری به دست دارد که نوک پرگار در مهرنجون گذاشته شده و از آنجا به جبهه و دیگر نقاط سرک می کشد. در «مهرنجون» نقش روستایی ها در دوران جنگ و انقلاب مورد اشاره قرار گرفته است.
مادر تاریخ دقیق تولدم را اول آذر 1350 می دانست و پدر هم قبول داشت. حالا چرا در شناسنامه ششم شهریور 1349 ثبت شده بود، دلایل خودش را داشت. مثلا اینکه پدر یک مرتبه تصمیم گرفت سن خواهر بزرگ ترم، صغری، را در شناسنامه بزرگ تر کند.
در اداره ثبت به او گفته بودند در آن صورت باید شناسنامه بقیه بچه ها را هم یک سال بزرگ تر بگیرد و پدر قبول کرده بود. به هر حال، صغری باید هر طور شده به دانش سرا می رفت و معلم می شد و پدر آرزو به دل نمی ماند. این تنها دلیل مخالفتش با پیروزی انقلاب بود.