من در کتاب با افتخار خودت باش، به شما نشان خواهم داد که چگونه و با کمک چه مهارت هایی می توانید خود واقعیتان را دوست بدارید؛ زیرا می دانم که خود واقعی شما بهترین سرمایه ی وجود شما است.
همهی ما یک توانایی بزرگ در زندگی داریم و آن توانایی تغییر شیوه ی زندگیمان است و این تنها چیزی است که اختیار و کنترلش به دست ما است. دنیای بیرون ما مینیاتوری از دنیای درون مان است. پس اگر ذهنمان را خوب تربیت کنیم، خوب بخواهیم و خوب انتخاب کنیم در نتیجه خوب زندگی خواهیم کرد. اما همه ی این موارد نیازمند این است که ما یک ذهن پاک و اصیل داشته باشیم تا با پشتوانه ی آن بتوانیم دنیای بیرون از خودمان را سر و سامان ببخشیم و به بهترین وجه ممکن رقم بزنیم. ذهن اصیل ذهنی متمرکز و بدون اغتشاش و آشوب است. ذهنی است آرام و بدون آمیختگی با نظرات دیگران و ترس دلهره از قضاوت شدن که با حرکتی رو به جلو تمام ظرفیت های وجودی یک فرد را در جهت خود بودن و خود زیستن به کار میگیرد.
در واقع مهمترین دلیلی که باعث شد من برای نوشتن کتاب با افتخار خودت باش، دست به قلم شوم، آگاهی از حقیقت تلخی بود که در بطن زندگی مردم ریشه دوانده بود و کاملا بن زندگی ناب و اصیل آدم ها را می جوید و بدون آنکه خودشان متوجه شوند اصالت و هویت را از آن ها میگرفت. میپرسید آن حقیقت تلخ چیست؟ "اغلب مردم خودشان نیستند" مردم با خود واقعیشان زندگی نمیکنند و بدتر از آن اینکه اغلب مردم خود واقعیشان را دوست ندارند!
"آدمی در یک رود، تنها یک بار می تواند پا بگذارد، همیشه و همیشه آب دیگری در بستر آن در جریان است. " (هراکلیتوس)
این جمله یکی از دوست داشتنی ترین و فراموش ناشدنی ترین جملاتی است که من از فلسفه آموختم. این جمله قانون "شدن" را در جهان فریاد می زند. شما هرگز نمی توانید دو بار در یک رودخانه قدم بگذارید؛ زیرا دفعه ی بعد آب های دیگری بر شما جاری خواهند شد، شگفت انگیز نیست؟!
قانونی که ثبات را در جهان، زیر سؤال می برد و می تواند خیلی به نفع ما انسان ها تمام شود. این قانون را دوست دارم، برای تمام حقایقی که در دل خود دارد و نمی توانیم برداشت خودمان را از این جمله به پایان برسانیم.