کتاب بهترین خودت باش، یک اثر در ستایش پذیرش خود و باور به کافی بودن خود است. نویسنده کتاب بهترین خودت باش، ایلین ولتروت، به خواننده یادآوری می کند که هرکدام از ما به همان شکلی که هستیم، پذیرفتنی و عالی ایم.
او می گوید که باید در مقابل بی عدالتی ها بایستیم و نظرمان را بیان کنیم. از متفاوت بودن، پذیرفته نشدن و حتی مسخره شده نترسیم و این مسئله را به یاد داشته باشیم که متفاوت بودن اتفاق خوبی است که به معنی توان ایجاد تفاوت هاست.
"ایلین ولتروت" در مسیر زندگی اش از نردبان پیشرفت در رسانه و مد بالا رفته بود و به چیزی دست یافته بود که تاکنون کسی موفق به کسب آن نشده بود.
در این شرح حال میخکوب کننده با عنوان "بهترین خودت باش"، این روزنامه نگار پیشگام و خلاق، آموزه هایی دربارهی نژاد، هویت و موفقیت در مسیر زندگی خودش را بیان می کند.
ایلین ولتروت فرزند توقف ناپذیر یک ازدواج بین نژادی غیرمعمول در شهر کوچکی در کالیفرنیا بود که راه خود را به سمت خطوط مقدم جنبشهای مدرن برای نسل جدیدی از ایجاد کنندگان تغییر، پیدا کرد.
"ایلین ولتروت" از مرز عنوانهای خبری و برجسته سازیهای مطبوعاتی فراتر میرود تا آموزههای عمیقی را به اشتراک گذاشته و از مبارزاتی که به عنوان یک سد شکن در بخشهای مختلف اجتماع داشته سخن بگوید.
به عنوان یک رییس جوان و تنها زن سیاه پوست اداره، او به اندازهی کافی از جهان شنیده بود که به او و دیگر زنان میگفتند که کافی نیستند.
اما همچنان که او یاد میگیرد با نگاه به درون و بیرون، تنها به خودش تکیه کند، ما نیز در کتاب "بهترین خودت باش"، میآموزیم که ارزشمند و قابل توجهیم.
این کتاب که نیمی شرح حال و نیمی بیانیه است، داستان زندگی یک سردبیر انقلابی است که آگاهی اجتماعی را به صفحات مجلهی وگ نوجوانان تزریق کرد و با صداقت و صمیمیت بی بدیلی به تمام زنان جوانی که دنبال یافتن شجاعت، صدای خود و جرقه ای برای درخشیدن هستند، ندا داد که "بهترین خودت باش".
دعاهای مادرم در تخت بیمارستان تا جایی که صدا شنیده میشد، به گوش میرسید. او یک خواننده انجیل بود. یک خواننده کنترالتو بینظیر که در گروه پنج نفری یک کلیسا مسافرتی که بنام صداهای فرشته وار بود.
صدای بلندش مانند رقص ستایش در راهروهای طولانی بخش زایشگاه گود ساماریتان حرکت میکرد و پخش میشد و خاله هایم را که با نگرانی منتظر رسیدن من بودند به سمت شادیای مسری که فقط او میتوانست بهطور جادویی ایجاد کند، سوق میداد.
برای خودمان هیاهویی در اتاق انتظار به پا کرده بودیم. نطفه من با عشق ایجاد شده بود و در شادی متولد شدم. اکنون بنظر پیامبرانه میرسد که اولین کلماتی که شنیدم پر بودند از لذت بی تردید زنی که دقیقا چیزی را که میخواست بدست آورده بود.
اما بیایید یک لحظه به عقب برگردیم، به لحظهای قبل از گریه مادرم از شادی. مدت کوتاهی بعد تولدم، بدلیل اینکه بدنبال کمبود اکسیژن به رنگ یک اسمورفی بودم، بسرعت مرا به بخش مراقبتهای ویژه نوزادان منتقل کردند.
بند ناف در هنگام زایمان به دور گردنم پیچیده شده بود، درنتیجه حتی در اولین لحظات خاص روی کره زمین، به اقتضا شرایط، موضوعات مهمتری برای رسیدگی داشتم تا گوش دادن به مادرم.
تا به امروز شوخی میکند که من تا از رحم بیرون آمدم، شروع به کار درست کردن برای دیگران کردم. در این بین اینقدر عصبانیت و ترس از شرایط زایمان من زیاد بود که حتی پزشکها فراموش کرده بودند قسمت خیلی مهمی از داستان تولد را قبل از گزارش آن بررسی کنند: «پسره!» همانطور که داشتند من را به بخش مراقبتهای ویژه میبردند اعلام کردند.
پدرم با خوشحالی گفت: «جوزف تایلر!» در حالی که امیدوار بود هیجان او بتواند مادرم را از وحشت اینکه بعد زایمانش نمی تواند نوزادش را ببیند یا بغل کند، منحرف کند.
در فروشگاه اینترنتی فراکتاب امکان دانلود کتاب pdf بهترین خودت باش و همچنین دانلود کتاب صوتی بهترین خودت باش فراهم شده است و شما می توانید این اثر را در قالب هرکدام از این 2 حالت تهیه کنید.
نظر دیگران //= $contentName ?>
کتاب خوبی بود...
کتاب خوبی بود...