کتاب اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) (ویراست سوم) اثری از یحیی فوزی است که در دفتر نشر معارف و برای دانشجویان به عنوان کتاب آموزشی دانشگاهی منتشر شده است. این اثر مخاطبان را با بینش و نگاه سیاسی امام آشنا میکند و به آنها کمک میکند تا به درک بهتری از رشد جامعه ایران برسند.
کتاب اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) به عنوان یکی از کتابهای آموزش دانشگاهی و برای دانشجویان تالیف شده است، نسبت به دو ویراست قبلی، به لحاظ ساختار علمی و محتوا، ارزیابی و بازبینی شده است. برخی مباحث از آن حذف شدند و مباحث دیگری نیز به آن اضافه شدهاند. همچنین مولف، منابع جدیدی هم معرفی کرده است. به این امید که این اثر بتواند بهتر و بیشتر، پاسخگوی نیاز دانشجویان و مخاطبان باشد.
دفتر نشر معارف وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، در سال ۱۳۷۶ تأسیس شد و در سال ۱۳۷۹ به صورت رسمی آغاز به کار کرد. این انتشارات تلاش میکند از دریچه اسلام ناب به بازخوانی، بررسی، نقد و تولید اندیشه در عرصههای مختلف بپردازد. از جمله این فعالیت ها میتوان به چاپ بیش از ۱۱۰۰ عنوان کتاب در زمینه دروس معارف اسلامی دانشگاهها، اندیشههای امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری، پرسشها و پاسخهای دانشجویی، معارف قرآن و اهل بیت (ع)، دینپژوهی، اخلاق و عرفان، انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر، مسائل جهان اسلام، غربشناسی، شبهات فکری و عقیدتی، مسایل تاریخی و فلسفی، علوم انسانی، مسایل تربیتی، زن، خانواده و نقد فمینیسم و… اشاره کرد.
نشرمعارف اخیراً نیز گام هایی در حوزه ادبیات داستانی برداشته است. این انتشارات با راه اندازی ۳۰ مرکز فروشگاهی با عنوان تجاری «پاتوق کتاب» و همچنین برگزاری ۱۲ دوره مسابقات کتابخوانی «پویش روشنا» در سطح ملی، توانسته است گامهای مفید و موثری در توزیع و ترویج کتابخوانی کشور بردارد.
آنچه این روزها بیش از هرچیز دغدغه نسل انقلابی است آشنایی جوانان و دانشجویان با حقیقت دین و معارف اسلام است، انتشارات در این زمینه پیشرو است و تلاش دارد پاسخی علمی و دینی برای تمام سوالات این نسل داشته باشد.
به نظر امام، مهمترین تأثیر مخرب اقدامات رضا شاه، ترویج اندیشه جدائی دین از سیاست و بی توجهی نسبت به امور سیاسی بود. به گفته امام:
نقشه دیگری که قبلا کشیده بودند و در عرض همین نابودی[روحانیت] هم بوده و توسعه اش دادند،[این بود] که آن قدر راجع به این معنا که «آخوند را به سیاست چه؟» ترویج کرده بودندکه علما هم -بسیاری از آنها -باور کرده بودندو اگر یک کلمه [درباره سیاست] گفته می شد می گفتند:« این سیاست است و به ما ربطی ندارد.» اگر یک ملایی دخالت می کرد به یک امری که مربوط به جامعه بود، مربوط به گرفتاری مردم بود-[مثلا] می خواست یک وقت با دولتی ... طرف بشود-سایر آقایان که باورشان آمده بود که نباید در سیاست دخالت کرد، او را به عنوان «آخوند سیاسی» از خود نمی دانستند.[به اعتقاد آنها] وظیفه آخوند این بود که از منزل بیاید به مسجد و ... اگر می رود منبر، مسئله و اخلاق و ... بگوید. یک کلمه راجع به گرفتاری های جامعه نباید بگوید. یعنی خودشان اینطور تربیت شده بودند و تبلیغات، اینطور در مغزهای آنان اثر کرده بود.