کتاب بانکی برای فقرا نوشته محمد یونس است که توسط روح الله رحیمی و سید محسن موسی کاظمی محمدی ترجمه شده است. محمد یونس، برای نخستین بار در جهان، بانک «گرامین» را برای دادن وام هایی با مبالغ پایین، در بنگلادش تاسیس کرد؛ کاری که بانک های معمولی از انجام آن خودداری می کردند.
این وام ها فقیرترین و بی بضاعت ترین افراد را قادر می ساخت که در کوچکترین و دورافتاده ترین روستاها کسب و کاری راه بیندازند و خود را از فقر و تنگ دستی نجات دهند. او معتقد است که «این مردم نیستند که اعتبار کافی ندارند؛ در واقع بانک ها شایستگی مردم را ندارند».
امروزه این شیوه تقریبا در شصت کشور جهان به کار می رود به اعتراف بانک جهانی و بسیاری از رهبران اقتصادی جهان، بانک گرامین با تجارت یک بیلیون پوندی خود مانند سلاحی موثر و اساسی در جنگ علیه فقر و محرومیت است.
«بانکی برای فقرا» داستانی است از اراده و تلاش یونس، داستانی از غلبه بر قحطی های بزرگی چون قحطی سال 1974 بنگلادش، داستانی از شکست برنامه های بسیاری از دولت ها و تفکر اقتصاد سنتی و داستانی از چگونگی گسترش شیوه ی وام های کم مبلغ در بسیاری از کشورها. داستانی از یک کار فوق العاده بزرگ، یک داستان شگفت انگیز از زندگی فردی که توانست با بینش و ارزیابی درست، نظم و ترتیب بنیان گذاری شده را که تا کنون شنیده می شد تغییر دهد... این کتاب توانست در سال 2006 جایزه صلح نوبل را به خود اختصاص دهد.
سال 1974 میلادی، سالی بود که بنگلادش با یک شوک بزرگ روبهرو شد؛ شوکی که دولت را به شدت زیر فشار برد. قحطی در روستاهای دورافتاده و شهرهای شمالی کشور بیداد میکرد و روزنامه ها هر روز داستان های وحشتناکی از مرگ و گرسنگی، گزارش می دادند. آن روزها من مدیر گروه رشتهی اقتصاد دانشگاه چیتا گونگ؛ دانشگاهی در جنوب شرقی بنگلادش بودم و چنان سر در فعالیت های خود داشتم که متوجه عمق فاجعه ای که قحطی و گرسنگی ایجاد کرده بود، نبودم.
ولی خیلی زود چهره های اسکلتوار مردمی که در ایستگاه های اتوبوس و راه آهن شهر داکا سرگردان بودند، مرا به خود آوردند. مهاجرت مردم گرسنه از روستاهای کوچک و دورافتاده به شهرهای بزرگ آغاز شده بود و هر روز بر شدت آن افزوده می شد. از آن پس بود که گزارش هایی از اجساد کسانی که در اینگونه مکان ها مرده بودند، در روزنامه ها منتشر شد...