کتاب رواندرمانی کوتاهمدت همدلانه نوشته باربارا سرویا، به شرح و بررسی درمان فشرده میپردازد و تلاش میکند ویژگیها و مزایای درمان در مدت کوتاه را برشمارد و اطلاعات مفیدی در این زمینه به شما ارائه میدهد.
رواندرمانی کوتاهمدت یا فشرده نوعی از رواندرمانی است که بین 1 تا 25 جلسه طول میکشد و معمولاً چهارچوب زمانی آن از مرحلۀ شروع تا خاتمۀ درمان، کوتاه است. درمان میتواند شامل چندین جلسه باشد، ولی فاصلۀ جلسات زیاد و مدتزمان آن طولانی است. درمان کوتاهمدت معمولاً شامل چند جلسه است که در مدتزمانی نسبتاً کوتاه برگزار میشوند و عبارت کوتاهمدت ارتباطی با طول زمان هر جلسه ندارد. جلسات بر موضوعات مشخصی متمرکزند و درمان، بازپایان نیست. بیمار فعالانه در درمان همکاری میکند و درمانگر هم در مقایسه با رویکردهای سنتی طولانی مدت بسیار فعالتر است.
درمان کوتاهمدت، درمانگر و بیمار را با چالشهایی مواجه میکند. برخی از درمانگران در یکپارچهسازی سامانههای ارزشی آشنا و رویکردهای درمانی طولانیمدت که سالهای متمادی استفاده شدهاند، با رویکردهای جدید درمان که به بازۀ زمانی کوتاه محدود میشوند، مشکل دارند. بسیاری از درمانگران کاملاً معتقدند که رویکردهای کوتاهمدت در بهترین حالت، فرد را از شر نشانهها خلاص میکنند. برای برخی دیگر، کاربرد فنهای درمان کوتاهمدت برای بیمار، غیرحساس و تقریباً شبیه به جراحی و عاری از همدلی است. یادگیری و استفاده از درمان کوتاهمدت چندین مزیت دارد. از دید بسیاری از درمانگرانی که در درمان طولانیمدت متخصص هستند، رویکرد کوتاهمدت به درمان تنوع میبخشد.
این روش میتواند منابع ارجاعدهنده را افزایش دهد. چالش انجام درمان کوتاهمدت میتواند فرایند درمان را سختتر کند. محدودیت زمان یا جلساتی که به درمان تحمیل میشود، میتواند به بیمار انگیزۀ مشارکت سریع و عمیق در درمان را بدهد. وقتی بیمار کار درمانی را خارج از جلسات دنبال میکند، احساس تسلط بیشتری میکند. وقتی درمان کمتر طول میکشد، امکان کمک به افراد بیشتری فراهم میشود.
باربارا سرویا (Barbara B. Seruya) در کتاب رواندرمانی کوتاهمدت همدلانه (Empathic brief psychotherapy)، برای اولینبار راهنمایی برای درمان تحلیلی و پویشی به شکلی کوتاهمدت و همدلانه ارائه میکند. مبنای نظری کتاب رواندرمانی کوتاهمدت همدلانه را میتوان رویکرد روانشناسیِ خود قرار داد.
این راهنما ترکیبی از رویکرد تحلیلی و شناختی رفتاری است، ولی مبنای تحلیلی آن بسیار غالب و قسمتهای شناختی محدود به آموزشهای روانشناختی، ابراز وجود و ایفای نقش است. در همۀ درمانها بهویژه درمان تحلیلی، تغییرات اساسی و عمیق بهجز با درمان بلندمدت و بازپایان صورت نمیگیرد، بنابراین نمیتوان این راهنما را جایگزین درمانهای بلندمدت کرد.
فیلیپه که مرد اروپایی، نجار خوشپوش، سرزنده و لاغراندامی بود، تصمیم گرفت به پیشنهاد زنی که بهتازگی با او آشنا شده بود، به دنبال درمان برود. او با حالتی آرام و مطمئن اعتراف کرد که دوستش پارسال از او خواسته است که درمان را شروع کند.
نامزدش، سلنا، ناگهان او و شرکتی را که باهم برپا کرده بودند، ترک و او را در پریشانحالی و افسردگی رها کرده بود. حالا احساس میکرد که با توجه به چنین وضعیتی به کمک نیاز دارد، حتی با آنکه پیشرفتهایی کرده بود و تنها «چند بار در روز بهجای تمام ساعات روز» به او فکر میکرد.
او با خوشحالی اعلام کرد: «من هفتۀ آینده چهلساله میشوم و با بحران میانسالی روبهرو هستم.» بیهیچ کلامی، مفهوم جملۀ او را منعکس کردم و در درونم از حالت خوشحال او متعجب شدم و سپس از او پرسیدم چطور احساس میکند که دچار بحران است؟ میدانست که در حال ورود به بهترین قسمت زندگیاش است، اما چیزی مانع میشد.
احساس میکرد که انسان بسیار خلاقی است، عاشق کار در حوزۀ طراحی مبلمان بود، اما هیچگاه نتوانسته بود اهداف کاری خود را پیگیری کند و از نظر مالی به موفقیت برسد و آن شخصیت مورد احترامی که دلش میخواهد، باشد. او حالا خود را بهعنوان فروشندهای عالی در عتیقهفروشی ممتازی معرفی میکرد. احساس میکرد که بهطرز دردناکی ناموفق بوده است. باور داشت که مبتلا به خوانشپریشی است. بهعلاوه، نگران بود که مبادا با زنان مشکل داشته باشد، چراکه کلیۀ روابطش، علیرغم تلاشهایش به جدایی کشیده بودند و نمیخواست تنها باشد.