کتاب عاقلانه فکر کنید، راحت تر زندگی کنید نوشته آلبرت الیس، به شما کمک می کند برخی از ریشه های اصلی اختلالات روانی مانند تعصب، بی صبری، تحجر، استبداد و بداندیشی را بفهمید و ببینید چگونه می توانید با چنین ریشه های روان رنجورانه ای در خودتان و در دیگران مقابله کنید.
کتاب عاقلانه فکر کنید، راحت تر زندگی کنید (How to stubbornly refuse to make yourself miserable about anything yes anything) به شما اشاره می کند که چطور با موقعیت های سخت زندگی کنار بیایید و چطور وقتی با آن ها روبه رو می شوید، احساس بهتری داشته باشید. اما بهتر از همه، این کتاب به شما نشان می دهد که چطور می توانید وقتی بی جهت خودتان را «روان رنجور» می کنید و به ستوه می آورید، بهبود یابید و احساس بهتری داشته باشید.
آلبرت الیس (Albert Ellis) در این کتاب نه تنها به شما یاد می دهد که چطور می توانید سرنوشت خودتان را از لحاظ هیجانی زیر سلطه بگیرید و قدرتمندانه عمل کنید تا خودتان را درباره ی هیچ موضوعی نگران و درمانده نکنید، بلکه همچنین توضیح می دهد که چه کاری می توانید انجام دهید تا از توان بالقوه تان برای تسلط بر خودتان استفاده کنید.
این کتاب در مسیر افکار علمی، خرد و واقعیت باقی می ماند و سعی در بالا بردن این افکار دارد. همچنین به شدت از آنچه بیشتر کتاب های خودیاری اکنون مطرح می کنند و حاوی حجم فراوانی از تصوف و مسایل غیرعملی هستند، دوری می کند و به شما کمک می کند به جای نگرش «تفکر مثبت» خوش بینانه که باعث می شود به طور موقت با سختی ها کنار بیایید که بعضا در بلن دمدت شما را تضعیف می کنند، تغییر فلسفی عمیق و دیدگاه تازه ای به دست آورید.
درمان عقلانی هیجانی به شدت فعال جهت دهنده است. به سرعت و به گونه ای مؤثر به قلب اختلال انسان می رود و روش هایی برای خودیاری ارائه می دهد که می تواند به شکلی غیرمعمول در مدت کوتاهی مؤثر واقع شود.
این کتاب پیام عجیبی دارد. این کتاب می گوید همه ی بدبختی ها و آشفتگی های هیجانی جدی انسان به طور کامل غیرلازم است و نیازی نیست بگوییم غیراخلاقی هم هست. شما و رفتار غیراخلاقی؟ وقتی خودتان را به شدت مضطرب یا افسرده کنید، به وضوح بر ضد خودتان عمل می کنید و نسبت به خودتان ظالم و نامنصف هستید.
اختلال شما همچنین تأثیرات بدی در گروه اجتماعی تان می گذارد و باعث ناراحتی اقوام و دوستان و تا حدودی کل اجتماع تان می شود. بهایی که بابت وحشت زده کردن خودتان، خشمگین کردن خودتان و دلسوزی به حال خودتان می پردازید، خیلی گزاف است. وقت و پول تان را بیهوده هدر می دهید. تلاش هایی بیهوده می کنید. غمگین می شوید، خوشحالی دیگران را خراب می کنید. و در طول این تنها فرصتی که برای زندگی دارید بله، تنها همین زندگی احمقانه شادمانی و لذت را از خودتان دور می کنید. چقدر بیهوده، چقدر غیرضروری!
اما آیا آزردگی و ناراحتی از شرایط انسانی نیست؟ بله، هست. آیا از همان آغاز آفرینش با ما نبوده است؟ چرا، بوده است. پس آیا تا زمانی که به راستی انسان هستیم و تا وقتی ظرفیت و توان احساس کردن داریم، می توانیم از آن اجتناب کنیم؟ نه، نمی توانیم.
بیایید احساسات دردناک را با اختلالات هیجانی اشتباه نگیریم. واضح است که انسان ها احساس می کنند. حیوانات نیز احساس می کنند، اما نه به ظرافت انسان ها. به نظر می رسد حیوانات آنچه را ممکن است ما آن را عشق، ناراحتی، ترس و لذت بنامیم، احساس کنند. البته درست مثل ما احساس نمی کنند، اما به طور حتم احساساتی دارند.
اما درباره ی بهت و شگفتی چطور؟ عشق رمانتیک چطور؟ احساس شاعرانه چطور؟ شور و هیجان خلاقانه چطور؟ کنجکاوی علمی چطور؟ آیا حیوانات نیز چنین احساساتی دارند؟
احساسات ظریف، رمانتیک و خلاقانه ی ما از افکار و فلسفه های پیچیده ای ریشه می گیرند. همان طور که اپیکتتوس و مارکو اورلیوس، فیلسوفان رواقی باستان اشاره کرده اند، ما انسان ها بیشتر اوقات همان طور که فکر می کنیم احساس هم می کنیم. نه به طور کامل، بلکه به طور عمده.
در بخشی از کتاب عاقلانه فکر کنید، راحت تر زندگی کنید می خوانید:
در بیشتر درمان ها، از جمله رفتار درمانی، سعی بر آن است که نشانه های روان رنجوری اشخاص برطرف شود: هراس های بی جهت، وسواس های فکری و عملی، و اعتیادهای شان. در برخی درمان ها، مانند تحلیل وجودی و روانکاوی، سعی می کنند به درک «عمیق تری» از مشکل برسند و به مراجعان کمک می کنند فلسفه ی خودشان را تغییر دهند و از این رو، مانع از آن می شوند که آنان در آینده نشانه های جدیدی خلق کنند. با این حال، درمان عقلانی هیجانی از این فراتر می رود و در پی خلق فلسفه ای جدید و عمیق و از بین بردن نشانه ها است. درمان عقلانی هیجانی همچنین به دیگران کمک می کند درباره ی مشکلات روان رنجورانه شان مضطرب و افسرده نشوند.
همان طور که پیش تر اشاره کردم، شواهد زیادی از این دیدگاه درمان عقلانی هیجانی که تفکر نادرست به مشکلات هیجانی منجر می شود، حمایت می کند. اما طبیعت روان رنجوری نیز از این دیدگاه حمایت می کند. همان طور که در کتاب های «منطق و هیجان در روان شناسی» و «مسیری جدید به سوی زندگی عاقلانه» اشاره کردم، ما ممکن است موش ها و خوکچه های هندی را در آزمایشگاه های روان شناسی «روان رنجور» کنیم، اما به نظر می رسد که آن ها نمی دانند اختلال دارند. آن ها رفتار دیوانه وارشان را نمی بینند، یا درباره ی آن فکر نمی کنند، یا از خودشان برای رنج بردن از آن متنفر نمی شوند. ولی ما انسان ها اغلب این کارها را می کنیم.
مردم پیوسته می بینند که مضطرب هستند، می دانند که نگرانی بی فایده است، میزان بد بودن آن را می سنجند، مسئولیت ایجاد آن را می پذیرند، و از خودشان برای ایجاد چنین احساسی «ضعیف» یا «احمقانه» انتقاد می کنند. سپس گرایش دارند خودشان را بابت اضطراب شان مضطرب کنند، بابت افسردگی شان افسرده شوند، برای اعتیادشان احساس گناه کنند، و برای روان رنجوری شان به حال خود تأسف بخورند.
کنگره :
RC489 /ر95الف77 1393
شابک :
978-964-236-380-3