بعضی چیزها با خودش غفلت میآورد، مثل غذا که ناخواسته بُعد حیوانیّت انسان را تقویت میکند؛ حالا که در برخی خیابانهای ما از اول تا آخرش 10 رستوران رنگارنگ است خدا به خیر کند! چه تمدن غفلتزای خوشمزهای! امام سجاد اما روی همین عناصری که در دست و پایمان ریخته است دست میگذارند و آنها را به معارفی ناب گره میزنند؛ از بامداد و شامگاه و حتی هلال و صاعقه هم ساده رد نمیشوند. «غفلت»ها را با این شیوه و تدبیر میشود، تبدیل به «ذکر» کرد، اگر هنر اهلبیت را بیاموزیم! اینجا حرفهای گفتنی کم نیست. از آدابی که در روایات خوردن و آشامیدن به ما آموختهاند، تا نیتها و حرفهایی که میشود سر سفره غذا زد و سفره را اهلبیتی و معنویتر کرد.
میتوان برای توسل داشتن سر سفره هم برنامه داشت و با یک بیت یا یک جمله، سفره را سفره نذری کرد و بر خوان روضه نشست. اینها چیزهایی است که باید بیشتر بیاموزیم و بیشتر در آشپزخانهها و سفرههایمان رقم بزنیم. چه فرزندانی تربیت بشوند پای این سفره! و چقدر اهلبیتی و نورانی بشود این خانواده!
کتاب چگونه سر سفره تربیت شویم، را میتوان به عنوان یک شروع در نظر گرفت؛ شروعی که سرفصلهایی را برای توجه و تأمل شما گشوده است. قطعا شما هم با تماشای دوباره به سفره و آشپزخانه با این منظر، مطالب درسآموز دیگری به چشمتان خواهد آمد و مهمان نگاه نکتهبینتان خواهد شد.
مِسمَع کِردین بصری میگوید: من در شبانهروز بیش از یک مرتبه غذا نمیخورم. گاهی از امام صادق اجازه شرفیابی حضورش را میگرفتم که فکر میکردم سفره برچیده شده و حضرت را در برابر سفره نخواهم دید (تا مبادا امر به خوردن کند و مرا زیان دهد)، ولی چون وارد میشدم سفره میطلبید، من هم همراه حضرت غذا میخوردم و از آن ناراحت نمیشدم؛ ولی هرگاه در منزل دیگری غذا روی غذا میخوردم، آرام نمیگرفتم و از نفخ شکم خوابم نمیبرد. من این مطلب را به حضرت یادآور شدم و گزارش دادم که هر گاه نزد او غذا میخورم، آزارم نمیدهد.
فرمود: ای اباسیار، تو غذای مردم صالحی را میخوری که فرشتگان با آنها روی فرششان مصافحه میکنند. عرض کردم: برای شما آشکار هم میشوند؟ حضرت دست خود را به یکی از کودکانش کشید و فرمود: آنها نسبت به کودکان ما از خود ما مهربانترند.