کتاب قدیس دیوانه نوشته احمدرشا امیری است. این کتاب مجموعهای از داستانهای نویسنده است که با روایتی جذاب شما را با خود همراه میکند. داستانهای کتاب قدیس دیوانه گاه تلخ است گاه شیرین گاه پر از هیجان و تعلیق اما نکته مشترک تمام داستانها این است نمیتوانید لحظهای آن را رها کنید.
داستان دنیای تازهای از تجربیات است، انسان را از زندگی روزمره و تکراری نجات میدهد و در مسیر تازهای قرار میدهد، مسیری که در آن در زندگی شخصیتهای دیگر قرار میگیرد و میتواند با اتفاقات زندگی آنها، تجربیات تازه به دست آورد. کتاب قدیس دیوانه با داستانهای جذابش شما را وارد دنیای تازهای میکند.
تفنگ را با گیرهٔ آهنگری روی چهارپایه محکم کرده و نوک مگسک، درست زیر دایرهٔ سیاه بزرگی افتاده که خودش چند متر جلوتر، روی یک تیر چوبی کشیده است. باز به پشت تفنگ میرود تا از نشانهگیریاش مطمئن شود. هیچوقت برای نشانهرفتن اینقدر وسواس نداشته است. همیشه با اوّلین نگاه، تیرش وسط هدف میخوابید.
یاد اوّلین روزهایی میافتد که با لباس سربازی ارتش، تیراندازی با تفنگ ژ ۳ را یاد میگرفت. «نوک مگسک، زیر نقطهٔ سیاه!» هنوز نگاه معنیدار فرمانده در اوّلین روز تیراندازی در خاطرش باقی مانده است؛ همان نگاهی که با خوردن اوّلین تیر وسط سیبل، روی ایرج سنگینی کرد. ایرج به خودش میآید. از همان جا که نشسته، تمام محوطهٔ انباری متروک را میپاید. میداند که بیرون ازاینجا، خیلیها دنبالش هستند؛ چون هم از ارتش فرار کرده و هم تفنگ دزدیده!