کتاب ستاره اما برخاک، کاری از گروه لحظههای بینشانی؛ به روایت زندگی شهید سید ابراهیم میرکاظمی پرداخته و دارای پانزده دفتر نظیر عنوانهایی همچون؛ "پرواز ناگهان، بستان، مهمانی، چزابه، زخم، غربت دشت عباس، تیر خلاص، در کوچه سار کودکی" و دیگر خاطرات میباشد.
دفتر سوم: در کوچه سار کودکی
میرکاظم و بچّههایش زندگی جدیدی را شروع کردند. گل اندام هر چند زندگیاش شبیه تازه عروسان دیگر نبود، اما شرایط را پذیرفته بود. بچّهها هر روز صبح بعد از خوردن صبحانه به مدرسه میرفتند. ظهر که میآمدند همراه هم غذا میخوردند و بعد از اتاق میآمدند بیرون. تکالی فشان را کنار پسر عموهایشان مینوشتند. بعد به کوچه میرفتند و بازی میکردند. اگر پدر کاری داشت به او کمک میدادند. موقع شام دوباره سر سفره حاضر میشدند. بعد از شام رختخواب میانداختند و میخوابیدند. اتاقی که میرکاظم و خانواد هاش در آن زندگی میکردند، یک در دو لنگهای داشت که به ایوان باز میشد و با یک پله از ایوان بالاتر میرفت. از در که وارد میشدی، یک سالن نسبتا بزرگ بود که پنجرههاییرو به کوچه داشت. دور تا دور اتاق طاقچههایی کوچک بود. یک گنجه و جابخاری هم گوشهی اتاق وجود داشت. در یک لنگهای کوچکی این سالن را به بالکنی بود و از دو طرف دیگر دو اتاق به آن راه داشت. در واقع این بالکن از سه طرف به سه اتاق با د رهای مجزا وصل م یشد و از یک طرف به کوچه مشرف بود در کنار این بالکن راه پل های بود که به کوچه راه داشت.
نظر دیگران //= $contentName ?>
این کتاب فوق العاده زیبا بود. من به سختی میتونم یک داستان یا رمان رو بخونم ولی وقتی شروع به خوندن این کتاب کرد...