در کتاب مدیریت بدون زور و اجبار، ویلیام گلاسر با هوشمندی نظریه کنترل خود را با نظریه ادواردز دمینگ تلفیق می کند تا توضیج دهد که کیفیت در واقع چیست و مدیران برای دستیابی به آن باید چه کارهایی انجام دهند. او توضیح می دهد که در حالی که بسیاری از مدیران آمریکایی به خوبی می دانند که سهم بازار را برای رقابت با بازار خارجی از دست می دهند، به ویژه در رقابت با شرکت های ژاپنی که نظریه های دکتر دمینگ را پذیرفته اند، اما به نظر می رسد آنها قادر به اجرای این همین ایده ها در ایالات متحده نیستند.
این امر به این دلیل است که آن ها طبق قضاوت خودشان تلاش می کنند تا بر کارکنانشان ریاست کنند و آن ها را به انجام کاری انجام وادارند که خودشان نمی خواهند. در حالی که کارکنان ناراضی ای که این چنین بر آنها ریاست می شود کار را با کیفیتی را که لازم است تا آن شرکت بتواند در رقابت پیروز شود انجام نمی دهند. گلاسر آنچه دمینگ نتوانسته است آموزش دهد را آموزش می دهد.
برای دستیابی به کیفیت، مدیران باید از قضاوت عامیانه خود دست بردارند و تئوری کنترل را جایگزین آن کنند تا بتوانند تمرین روش جدیدی برای مدیریت را آغاز کنند مدیریت- هدایت نام دارد. تنها کارکنانی که با این شیوه مدیریت می شوند بطور مداوم کار را با کیفیت لازم و درخور انجام می دهند. اگر بسیاری از مشکلات اقتصادی فعلی ما مبتنی بر این واقعیت باشد که ما به اندازه کافی از کالاهای خودمان خریداری نمی کنیم، مدیریت کارکنان به گونه ای که آن ها کارها را کیفیت انجام دهند، تنها پاسخ به این مشکل است.
ویلیام گلاسر در سال 1925 در شهر کلیولند ایالت اوهایو در کشور آمریکا متولد شد. او تحصیلات خود را در همان شهر ادامه داد و در سال 1953 در دانشکده پزشکی دانشگاه رزرو غربی به پایان رسانید. در نوزده سالگی موفق به اخذ مهندسی شیمی شد. در بیست و سه سالگی مدرک روانشناسی بالینی گرفت و در بیست و هشت سالگی پزشک شد. دکتر گلاسر تا سال 1957 در لس انجلس به عنوان روان پزشک کار می کرد. روش او در درمان جوانان بزهکار توجه گسترده ای را به خود جلب کرده است.
تجارب و فعالیت های گلاسر در مدرسه دخترانه ونتورا بود که باعث شد تا گلاسر واقعیت درمانی را شکل دهد. واقعیت درمانی نوعی روان درمانی است که درآن سعی می شود با توجه به مفاهیم واقعیت مسیولیت و امور درست و نادرست در زندگی فرد به رفع مشکلات او کمک شود. نظرات افراد موثر در نظریه واقعیت درمانی دانشمندانی چون آبراهام مازلو دکتر هارینگتون و دکتر پل دوبوآ بود. دکتر پل دوبوآ مهمترین فردی بود که افکارش مقدمه ای بر پیدایش واقعیت درمانی شد.