دومینیک باربریس (Dominique Barbéris)، متولد 1958، رماننویس فرانسوی، نویسنده مطالعات ادبی و استاد دانشگاه، متخصص در سبکشناسی و کارگاههای نویسندگی است. وی در پاریس زندگی میکند و رمانها و داستانهای زیادی از او در مجموعهای به نام زمینپیما به چاپ رسیده است.
کتاب راز پنهان یکی از موفقترین رمانهای او هست که برگزیدهی جایزهی ادبی دومگو ۲۰۰۸ فرانسه است. در رمان راز پنهان، زنی در خانهی قدیمی خانوادگیاش کشته میشود، جایی که برای یک شب به آن جا برگشته بود. آن شب بارانی پاییزی در کنار رودخانه لوآ، بین رستوران زنجیره طلا و موزه و راهی که قبرستان را از دیوار آن خانه قدیمی جدا میکرد. چه اتفاقی افتاده است؟
در روز عید پاک هر کاری را که مرسوم بود انجام میدادند. بعدازظهر آن روز قبرستان پر بود از آدمهایی که در برابر قبرهای پوشیده از گل میایستادند. سکوت و غصهی دیوانهکنندهای در فضا پر بود، سپس همه بیهدف اما خیلی جدی به طرف رودخانه میرفتند، زنها و بچهها در جلو و مردها به دنبال آنها بودند. آنها لباسهای جدیدشان را میپوشیدند، ولی ناراحت بودند؛ اما با این حال هیچکس آنها را مجبور به رفتن قبرستان نمیکرد، اما در شهر همه خوشحال بودند.
آن وقت پاییز، هوا خنک و همه چیز طلاییرنگ بود. در اطراف لوآ بوی شاهبلوط و قارچ فضا را پر کرده بود. درختان جزیرههای وسط آب، تصویرشان در آب لوآ منعکس شده بود. نزدیک به خط افق، درختان عریانی که چندین کیلومتر با لوآ فاصله داشتند، نمایان بودند. شکارچیان قبل از شب برمیگشتند و سگهایشان آهسته میدویدند، سگها دماغشان را در شنها میچرخاندند، حالتی پریشان داشتند اما خوشحال به نظر میرسیدند...