در روزی از روزها موشی به اسم تامسینا در سرپناهی زیر یک شیروونی زندگی می کرد.
خونه ی خانم موش خیلی جالب بود.
پر از دالانهای ماسه ای که به فروشگاه ها، آجیل فروشی ها و مغازه های دیگه راه داشت.
خونه ی خانم موشه، آشپزخونه، اتاق نشیمن و اتاق خواب هم داشت.
اون خیلی تمیز بود و هیچ گرد و غباری روی وسایل خونش پیدا نمی شد.