کتاب ظهور اهریمن، اثر رابرت میسون و ترجمهی رضا صفوی؛ اولین کتاب و تنها متن فارسی در زمینه تئوسوفی است که برای آشنایی بیشتر مخاطبان با این جنبش فلسفی، دو بخش به متن اصلی کتاب اضافه شده است. در بخش اول مترجم به تاریخچه و نحوه پیدایش این جنبش میپردازد، و در بخش بعدی رادولف استاینر را به صورت کوتاهی معرفی میکند، چرا که بیشتر نوشتههای این کتاب تفسیری از نوشتهها و کتابهای وی است. تئوسوفی که ابتدا از نوشتههای بلاواتسکی مشتق شده بود، توسط تئوسوفیستهای بعدی مانند آنی بسانت و چارلز لیدبیتر بازنگریها و نوآوریهایی نیز داشته است. اصطلاح تئوسوفی از واژه یونانی (Theos) به معنی خدا و (Sophia) به معنی حکمت گرفته شده که میتوان آن را حکمت الهی نیز خواند. ریشههای این جنبش را میتوان در گئوسیزم (Gnosticism) و نوافلاطونی باستان جستجو کرد. رویدادهایی که نویسنده در این کتاب از آنها صحبت میکند، تجسم نزدیک شدن به یک موجود معنوی قدرتمند فوق بشری است که با رویدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی همزمان است.
اهریمن در دوران مدرن
عصر حاضر، پنجمین دوره فرهنگی است، تأثیر اهریمنی در فرهنگ بشری به اوج خود میرسد. انقلاب علمی مدرن، از قرن پانزدهم، عمدتاً از اهریمن الهام گرفته شده است. او الهام بخش غیراخلاقی، بیخدایی، ماتریالیسم مکانیکی است، آن نوع زیرکی که با آن همراه است. هدف خدای متعال از عصر حاضر (که «عصر روح آگاهی» نیز نامیده میشود) این است که بشر باید آگاهی را افزایش دهد، همراه با فردیت و آزادی معنوی که با آن آگاهی همراه است. اهریمن با این امر مخالف است. او میخواهد که انسان از روی غرایز ناخودآگاه به عنوان یک حیوان تکانشی ( بدون فکر و تامل) و غیرفردی زندگی کند، باهوش، اما یک حیوان. (اهریمن معلم این دروغ است که انسان حیوان است، نظریه داروینیسم و نظایر آنها همگی اهریمنی است.)
برای ذهن مدرن ممکن است این تناقض به نظر برسد که بگوییم اهریمن با افزایش آگاهی مخالف است اما هوش و علم را ترویج میکند. دلیلش این است که ذهن مدرن چنان غرق در چیزی است که عموماً «تفکر علمی» تلقی میشود، که تقریباً هیچ تصوری از ماهیت واقعی تفکر آگاهانه ندارد. ( استاینر، به ویژه در کتاب خود فلسفه آزادی منتشره در سال 1894، معلم تفکر واقعی ما بوده است، اما فرهنگ افکار عمومی این درس را نگرفته است). واقعیت این است که تفکر «علمی» عادی در این دوران، هر چقدر هم که هوشمندانه باشد، به سختی آگاهانه است (احتمالاً با برخی استثناهای نسبتاً نادر در لحظات "بصیرت" یا کشف ریاضی). در نوع آگاهی معمول در فرهنگ "علمی" ما، ما فقط از نتایج ثابت تفکر پس از تحقق آن آگاه میشویم. ما (معمولاً) از خود فرآیند تفکر آگاه نیستیم، و چون ناخودآگاه است عمل آزاد ما نیست، بلکه اتوماتیک است، هنگامی که به شیوه معمول در عصر خود فکر میکنیم، ما اتوماتهای حساس هستیم که از روی غریزه عمل میکنیم. (واقعیت غیبی سابق: این تفکر غریزی در فرهنگ گسترده حدود سال 1840 بعد از میلاد از یهوه الهام گرفته شده بود، که از آن زمان به بعد از اهریمن الهام گرفته شد و در نتیجه سیل ماتریالیسم قرن نوزدهم به وجود آمد، که به کمک عقب نشینی روح عامیانه آلمانی، رمانتیسم مثبت زندگی را در فرهنگ غرق کرد). و این چیزی است که اهریمن میخواهد، او میخواهد همه آثار و همه امکان آگاهی آزاد و فردی انسانی را از بین ببرد. او میخواهد که انسان یک فرد نباشد، بلکه فقط عضوی از یک گونه کلی شبه انسان باشد، حیوانی باهوش و مقید به زمین بودن، یک "همونکولوس”.
همانطور که اشاره شد، اهریمن الهام بخش افراطیترین نوع ماتریالیسم «علمی» است، این آموزه که هیچ روح یا روحی در جهان وجود ندارد، که زندگی خود در واقع زنده نیست، بلکه تنها مجموعهای از فرآیندهای مکانیکی است. که واقعیت اساساً فقط کمی است و هیچ واقعیتی در کیفیت وجود ندارد، مانند رنگ، صدا و غیره. حتی این که وجود درونی انسان تلاقی نیروهای مادی است. در سطح عاطفی، او در غرایز ناخودآگاه انسان کار میکند و ترس، نفرت، شهوت قدرت و انگیزههای جنسی مخرب را القا میکند. در سطح ذهنی، او تفکر سفت و سخت و خودکار را القا میکند، (به تعبیر استاینر) تقریباً فکر کردن به طور کامل بدون فکر، اما در زبان فوقالعاده قوی فکر میکند، و در لغات تحت اللفظی که (این لغات) به راحتی به کلمات پوچ تبدیل میشوند، و به نوبه خود به راحتی تبدیل به دروغ میشوند. این تفکر «انتزاعی» عاری از هر گونه آگاهانه، درون گرایی و عاری از هر گونه ارتباط واقعی با تجربه زنده است و آگاهی تاریک و بدون نور، رنگ یا تصاویر را ایجاد میکند.