کتاب ماجراهای جنگل بلوط "عنکبوتهای عجیب غریب"، اثر کلر ژوبرت و تصویرگری جذاب و زیبای طیبه توسلی؛ از حدیث امام علی (ع) که می فرماید: "علم گنج بزرگی است که با بخشیدن آن به دیگران تمام نمیشود." بهره گرفته است.
این کتاب به روایت عنکبوتهایی میپردازد که از تارهایی که میبافند راضی نیستند، زیرا هر کدام بلدند یک نوع تار متفاوت ببافند، یکی تار نازک، یکی تار چسبناک و... اما آنها راز بافت تار خود را از دیگری پنهان کرده و اگر به یکدیگر یاد میدادند تارهای محکمی میساختند.
مگسو از پشت برگی بیرون پرید. زنبورک با تعجّب از او پرسید: «تو اینجا زندگی میکنی؟ از اینها نمیترسی؟» مگسو خندید و گفت: «نه بابا! عنکبوتهای درخت ما خیلی خنگاند! خودت برو ببین.» زنبورک با کنجکاوی به تار خیلی بزرگی نزدیک شد. با کمی فاصله، از عنکبوت ریزهمیزهی داخل آن پرسید: «تو، به این کوچکی، چطور این را بافتی؟» عنکبوت ریزهمیزه سینهاش را باد کرد و گفت: «ها! دیدی؟ خوشت آمد؟ این راز من است.
فقط من بلدم تار به این گندگی ببافم. » بعد آهی کشید و گفت: «حیف که نه محکم است، نه چسبناک! » زنبورک سر تکان داد و به تار دوم نزدیک شد. با کمی فاصله از عنکبوت پشمالوی داخل آن پرسید: «تو چطوری تاری به این نازکی بافتی؟» عنکبوت پشمالو صدایش را صاف کرد و گفت: «این که چیزی نیست! بلدم تاری ببافم که به سختی دیده شود. هیچ کس دیگر هم بلد نیست.» بعد زیر لب گفت: «فقط کاش این قدر زود پاره نمیشد! ».