امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
28,500
خرید
95,000
5%
90,250
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب پسر چابک‌ سوار

ماجرای کتاب پسر چابک‌سوار در دشت‌های سرسبز ترکمن‌صحرا می‌گذرد. در این کتاب داستان پسری روایت می‌شود که پدر و مادرش را در یک حادثه رانندگی از دست داده و خودش فلج شده است. تایماز دلش برای اسب‌ها ضعف می‌رود و همیشه آرزو دارد مثل پدرش قهرمان مسابقات اسب‌سواری شود.

تایماز اسب اصیل و محبوبی به اسم قیرات دارد، ولی جرات نزدیک شدن به اسب ها را ندارد و هیچ‌وقت سوار قیرات نشده است. آناگل مادربزرگ تایماز برای عمل قلبش راهی مشهد می‌شود. تایماز و قیرات و سایر دوستانش که حیوانات مزرعه هستند، تنها می‌مانند و ماجراهای زیادی برایشان اتفاق می‌افتد.

ماجراهایی که تایماز با کمک آی جیک و دوستانش باید از سر بگذراند و تبدیل به یک قهرمان اسب‌سواری شود. کتاب پسر چابک‌سوار، اثر لیلا قربانی از انتشارات کتاب جمکران ، برای گروه سنی نوجوان نوشته شده است.

گزیده کتاب پسر چابک‌ سوار

از آن بالا همه‌جا را می‏‌دید. دشت تا بی‏‌نهایت سبز بود. میان علف‏‌ها، گل‏‌های وحشی رنگارنگ چنان در باد می‏‌رقصیدند که گویی دخترکان روسری‏‌های ترکمن خود را در باد رها کرده و با گونه‌‏های سرخ‌رنگشان به سوارکار دشت خوش‌‏آمد می‏‌گفتند. سبزه‏‌ها چون گیسوان دخترکان موج برداشته و در برابر قهرمان ترکمن‏‌صحرا تعظیم می‏‌کردند.

اسب جوان و چابک چهارنعل می‌‏تاخت و جُل قرمزرنگ پر از نقش‌ونگارش با هر سُمی که روی زمین می‏‌کوبید، همراه با موهای یال و دمش به هوا برمی‌‏خواست. آن زمان پنداری که گل‏ها و اسب‌‏های بافته‌شده روی جُل، از آن جدا و همراه سوارکار شروع به اختن می‏‌کردند.

اسب سیاه با آلاغایش شاهانه و گردن‌باریک و زین نقره‌‏ای با هر گامی که برمی‏‌داشت، نوت‏‌های موسیقی دشت را به صدا درمی‌‏آورد. آت‏اوغلان، دُون قرمزرنگ با بافت راه‌راه طلایی و کمربند مزین به نقره بر تن داشت و با چکمه‏‌های چرمی و کلاه ترکمنی به‌سان شاهزاده‏‌های درون افسانه‌‏ها می‏‌ماند.

اسب می‏‌تاخت و تمام دشت را با خود همراه می‌‏کرد. دشت پست و هموار و سبز بود. انگار بافنده فرشی چندین سال با دست‏‌هایش تاروپودها را به هم تنیده باشد؛ هر سبزه و گل خبر از نقش‌ه‏ای زیبا داشت که گره‌‏ها آن را بر تن عریان دشت نشانده بود. لحظه‏‌ای ایستاد. با توقف او نقوش اسب و گل و سبزه‌‏هایی که در باد می‌‏رقصیدند، متوقف شدند.

گونه‌‏های سرخ، چشمانی همچون بادام‌‏هایی ریز و کشیده که با یک بینی استخوانی به لب‏‌هایی باریک می‌‏رسید، صورت گردش را نقش می‌‏داد. همه دشت به تماشایش آمده بودند. حتی اسب گردن باریکش را برگرداند و با چشم‏‌های درشتش به سوار یازده ساله‌اش خیره ماند.

صفحات کتاب :
236
کنگره :
‏‫‬‭PIR۸۳۵۷‭‬
دیویی :
‏‫‬‭[ج]۸‮فا‬۳/۶۲
کتابشناسی ملی :
7532453
شابک :
9789649736860
سال نشر :
1399

کتاب های مشابه پسر چابک سوار